برای در امان ماندن از شر طلسم به این نکته ها توجه کنید. ۱٫ خواندن و فوت کردن سوره های کافرون ناس و فلق به ۶ جهت بالا پایین چپ و راست عقب و جلو – ۲٫ خواندن۵ مرتبه آیت الکرسی وهدیه ثوابش به امام عصر ع ۳٫ خواندن دعای امام چهارم ع دعای حفظ از شر دشمن که در مفاتیح است در ضمن در ادامه اش یک دعای ۲ خط و یک توصیه برای خواندن سوره توحید به شش سمت خوانده در ضمن اگر کسی به تونه بعد از نماز صبح سوره توحید رو به ۶ جهت هر جهت ۲ مرتبه جمعا ۱۲ مرتبه در اون روز هیچ گناهی براش نوشته نمیشه این حدیث امام علی ع است این نکته مهمیه هم در دفینه یابی هم تزکیه نفس حتما مراقبت کنید حتی اگر نماز خون هم نیستید عمل کنید واقعا اکسیره اعظم همینه-۴ . به همراه داشتن و یا خواندن دعای معراج و نادعلی و اگر ونستید ی قرآن کوچک همراه داشته باشید.۵٫ علامه کفعمی دعایی به عنوان حدیث قدسی نقل کرده است که خداوند به حضرت محمد(ص) فرمود: “کسی که دوست دارد از سحر در امان باشد، بگوید:
ْ “اللَّهُمَّ رَبَّ مُوسَی وَ خَاصَّهُ بِکَلَامِهِ وَ هَازِمَ مَنْ کَادَهُ بِسِحْرِهِ بِعَصَاهُ وَ مُعِیدَهَا بَعْدَ الْعَوْدِ ثُعْبَاناً وَ مُلَقِّفَهَا إِفْکَ أَهْلِ الْإِفْکِ وَ مُفْسِدَ عَمَلِ السَّاحِرِینَ وَ مُبْطِلَ کَیْدِ أَهْلِ الْفَسَادِ مَنْ کَادَنِی بِسِحْرٍ أَوْ بِضُرٍّ عَامِداً أَوْ غَیْرَ عَامِدٍ أَعْلَمُهُ أَوْ لَا أَعْلَمُهُ وَ أَخَافُهُ أَوْ لَا أَخَافُهُ فَاقْطَعْ مِنْ أَسْبَابِ السَّمَاوَاتِ عَمَلَهُ حَتَّی تُرْجِعَهُ عَنِّی غَیْرَ نَافِذٍ وَ لَا ضَارٍّ لِی وَ لَا شَامِتٍ بِی إِنِّی أَدْرَأُ بِعَظَمَتِکَ فِی نُحُورِ الْأَعْدَاءِ فَکُنْ لِی مِنْهُمْ مُدَافِعاً أَحْسَنَ مُدَافَعَةٍ وَ أَتَمَّهَا یَا کَرِیم” ۶ .در صحیفه الرضا از امام رضا(ع) نقل شده است: “به جهت دفع ضرر سحر و بطلان آن دستت را مقابل صورت قرار بده و بخوان : بسم الله العظیم ربّ العرش العظیم إلاّ ذهبت و انقرضت.۷ حاج شیخ عباس قمی در کتاب مفاتیح الجنان از امیر المؤمنین(ع) نقل نموده است که جهت باطل کردن سحر این جملات را بنویسید و همراه خود داشته باشید :
بسم الله و بالله ، بسم الله و ما شاء الله، بسم الله و لا حول و لا قوّه إلاّ بالله .قال موسی ما جئتم به السحر إنّ الله سیبطله إنّ الله لا یصلح عمل المفسدین فوقع الحقّ و بطل ما کانوا یعملون فغلبوا هنالک و انقلبوا صاغرین – ۸- خواندن این آیه نیز جهت خنثی کردن اثر سحر وارد شده است:إنَّ ربّکم الله الذی خلق السموات و الأرض فی ستة أیّام ثمّ استوی علی العرش یغشی اللیل النهار یطلبه حثیثاً و الشمس و القمر و النجوم مسخّرات بأمره ألاَ له الخلق و الأمر تبارک الله ربّ العالمین”.ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِین
روش تدفین مردگان در عصر آهن
تقریباً در تمام قبرها پاهای مردگان خم و یکی از دستها به طرف دهان آورده شده، از این رو معلوم میشود عقیدهٔ این مردم چنین بوده که انسان پس از مرگ از بین نرفته و همچنین قرار دادن ظروف، اغذیه و جواهرات اشارهای به زندگی ماوراء زمینی باشد . در طبقه اول تپه حصار، مردگان را به سمت مشرق، جایی که خورشید طلوع میکند، دفن میکردند . این نشانگر این است که خورشید و آفتاب مورد توجه آنان بودده است . اما صورت مردگان به یک طرف نبوده، به نظر میآید که در هر زمانی از روز که می خواستند مرده را دفن کنند، بدنش را به سمت مصرق و صورتش را به سمت جایی که افتاب در آن لحظه آنجا بوده است، قرار میدادند . به طور کلی مردگان را به سه شکل دفن میکردند :
۱٫ دفن مردگان به پهلوی چپ : این روش تدفین که تقریباً نیمی از تدفین را در فلات مرکزی به خود اختصاص داده است، شامل سه حالت « خم شده » ، « جمع شده » و « چمباتمه » است . در حالت « خم شده »، تنها دستان مرده ( گاهی یک دست ) را به طرف دهان و سر او قرار داده و او را دفن میکنند . در نوع دیگر یعنی در حالت « جمع شده »، همچنان که دستان به طرف دهان و سر جمع شده اند، زانوهایشان هم کمی خم شده اند . اما در حالت « چمباتمه » که به « جمع شده کامل » و « تدفین جنینی » هم معروف است، دستها و پاها کاملاً جمع شده اند، درست همانند جنینی در رحم مادر ( دربارهٔ علت آن در گذشته بحث شد )، به همین دلیل هم به تدفین جنینی معروف گشته است . باید دقت داشت که این نوع تدفین تنها در قبور خمرهای رسم نیست و گاهی در قبور حفرهای هم دیده شده است .
۲٫ دفن مردگان به پهلوی راست : این نوع تدفین که خیلی کم در فلات مرکزی ایران رایج بوده است، بیشتر در تپه حصار III مشاهده شده است . در این نوع تدفین حالت دستها معیار خاصی ندارند، گاهی بروی شکم، نزدیک زانوها و گاهی به سمت کوزهها و ظرفهای دفن شده همراه گور دیده شده است . هنوز اطلاعات دقیقی از علت تمایز این دو نوع تدفین که نوع دوم بیشتر در حصار و در جاهای دیگر کمتر دیده شده، منتشر نشده است .
۳٫ دفن مردگان به حالت طاقباز : در این نوع تدفین که به ندرت و حتی کمتر از نوع دوم در فلات مرکزی مشاهده شده، تقریباً بر سه نوع است : طاقباز با پاهای جمع شده به حالت چمباتمه، طاقباز با پاهای به حالت نشسته و طاقباز با پاهای روی هم انداخته شده، تنها چند نمونهٔ انگشت شمار از این نوع تدفین گزارش شده که ان هم در تپه حصار دامغان میباشد . ما در اینجا به بعضی از خصوصیات اولین قبر اشاره می کنیم . در اولین نمونه مرده به پشت یا طاقباز دفن شده است، دستها روی سینه و پاها روی هم افتاده است که متعلق به یک مرد بالغ است . در بعضی از این موارد یافت شده هم یکی از دستها زیر چانه قرار داشته است .
قبرهای حفرهای ساده
این نوع قبور به طرز خیلی ساده در داخل خاک کنده شده، دفن شده که دارای هیچگونه بافت معماری خاصی نیستند و فقط با خاکبرداری از زمین به شکل قبر در آمده اند . در این نوع قبور نخست حفرهای را که کمی یش از طول و عرض بدن انسان بوده میکندند و مرده را داخل حفرهٔ کنده شده قرار میدادند و روی آن را با تیرهای چوبی، شاخ و برگ درختان پوشانیده و سپس روی آن را خاک می ریختند . معمولاً خاک دستی ( خاک نوبت دوم ) را خاک رس بسیار نرم که با خاک زمینهای اطراف قبر تفاوتی اساسی دارد، تشکیل میدهد . دربارهٔ جنسیت افراد به خاک سپرده شده در این قبور میتوان اظهار داشت که در این قبور جنسیتهای مختلف اعم از زن، مرد و کودک دفن شده اند . مردگان را در این قبور گاهی به پهلوی راست و گاهی به پهلوی چپ و گاهی به صورت چمباتمه خوابانیده اند . در تپه حصار III مردگان را در یک یا چند لباس پیچانیده اند که این از بقایای پارچهها در قبرستان این تپه مشهود است . وجود قبرهای زیاد در تپه شمالی حصار نشان میدهد که بیشتر مردم برای دفن اجساد، مردهها را در محلی خاص دفن میکردند .
قبرهای خمرهای
در این نوع قبور، مردگان را در خمرههایی قرار میدادند . بیشتر محققین معتقدند که نوع تدفین ارتباط نزدیکی با وضعیت جنین در داخل رحم مادر دارد؛ یعنی همان طور که انسان در رحم مادر قرار گرفته، پس از مرگ نیز به همان حالت به خاک سپرده میشود . این نوع تدفین گویای فلسفه ی مرگ و زندگی است؛ تولدی نو، بدین معنی که همین جسم با این اعتقاد زندگی جدید را شروع کرده است و حیات دوباره در جهان دیگر خواهد داشت . به همین منظور ابزارکاری که او به طور کلی که به هنگام حیات با آنها سروکار داشته
قبور حفرهای با پوشش سنگی
این قبور همانند قبور حفرهای ساده با خاکبرداری از زمین شکل گرفته و دارای بافت معماری خاصی نیستند و اندازهٔ آنها هم به قامت انسان که دفن میشود، بستگی دارد . در اطراف این قبور و روی آنها تخته سنگهایی قرار میدادند و مرده را به صورت چمباتمه و از پهلو به طرف جهات اصلی می خوابانیده اند . آنان با این کار می خواستند آرامگاهی نظیر خانههای جهان زندگان به مردگان بدهند . گاهی هم دیوارهها و با کف قبر را سنگ فرش میکردند که نشانهٔ فرد از مقام در اجتماع ( در زمان حیاتش ) بوده است . گاهی هم از این قبور به عنوان قبرهای خانوادگی استفاده میکردند به این ترتیب که گاهی مرده اول را با لایهای از خاک می پوشانیدند و مرده دوم را قرار میدادند و گاهی هم وسایل درون گور و استخوانهای مرده اول در گوشهای از قبر جمع کرده و مرده دوم را قرار میدادند .
” فرهنگ تدفین در ملل و ادیان مختلف “
انسان در طول تاریخ اجتماعات به اشکال گوناگون مردگانش را دفن کرده است. شکلهایی از تدفین وجود دارد که با هنجارهای فرهنگ ایرانی واسلامی ما ناهمخوان است. با این حال نباید فراموش کرد که ملتهایی هم هستند که فرهنگ تدفین ما را نمیپسندند. دراین میان اما مرگ بیپرواترین و صریحترین سویهی زندگی و یک واقعیتِ مسلم است. به این جهت یکی از مشکلات انسانها همواره این بوده است که مردگانشان را چگونه و کجا دفن کنند.
در کهنترین شکل تدفین ، جنازه را در حالت جنینی دفن میکردند پیشینهی کهنترین گورهایی که تاکنون یافت شده است، به پنجاه هزار سال پیش از میلاد مسیح میرسد. در کهنترین شکل تدفین ، در عصر پیشاسنگی جنازه را مانند جنین در شکم مادر به پهلو در یک گور سنگی میخواباندند.
تدفین به شکل جنین از یک سو این توهم را ایجاد میکرد که جنازه به خواب فرورفته است و از سوی دیگر از امید به بیداری و تولدی دیگر پس از رستاخیز نشان داشت. اجداد ما در آن دوران بسیار دور جنازهی مردگان را طنابپیچ میکردند. احتمالاً به این دلیل که میترسیدند مردگان زنده شوند و سراغ زندگان بیایند.
مراسم تدفین در فرهنگهای کهن که پیشینهشان به سه هزار و پانصد سال پیش از میلاد مسیح میرسد بسیار اهمیت داشت. گورهایی عظیم به طول دوازده متر که با تختهسنگ بنا میکردند از اهمیت تدفین در این فرهنگها نشان دارد.
در این گورها یکصد جنازه جا میگرفت و روی آن را با خاک میپوشاندند. چنین گورهای عظیمی به بناهای باشکوه شباهت داشت و ساختن آنها وقت و هزینهی زیادی میطلبید. درسدههای میانه، پیش از آغاز دوران روشنگری که همه چیز با افسانه درآمیخته بود، برخی اروپائیان، از جمله آلمانیها اعتقاد داشتند که این گورها راغولها برای خودشان ساختهاند.
در یونان قدیم مردگان را در تابوتی از سنگ آهک قرار میدادند و این تابوت سنگی را سارکوفاگوس یا «گوشتخوار» میخواندند. واژهی تابوت در برخی زبانها مانند آلمانی و فرانسه را بعدها از همین واژهی سارکوفاگ استخراج کردند.
در قرون وسطی گمان میبردند که روح انسان در قلب او جای دارد. از این رو برخی پادشاهان و هنرمندان بزرگ وصیت میکردند که قلبشان را جداگانه دفن کنند. ریچارد شیردل، ناپلئون بناپارت، دانته و شوپن از مشاهیریاند که قلب آنان
جداگانه دفن شده است.
در کنعان و ایران ، جنازهی میت را در غار یا در دل کوه قرار میدادند در کنعان و در ایران، جنازهی میت را در غار یا در دل کوه قرار میدادند. در نقش رستم، در سینهی کوه مقبرههای عظیمی از دوران هخامنشی و ساسانی به
یادگار مانده است.
داریوش کبیر، اردشیر، داریوش دوم و خشایارشا را در دل کوه دفن کردهاند.پس از تصلیب مسیح ، جنازهی او روی زمین مانده بود. روایت است که ژوزفِ آریماتئا، از یاران مسیح، گور خود را که در غاری قرار داشت به مسیح بخشید و جنازهی او را در آن غار نهادند. مسیحیان اعتقاد دارند که مسیح، سه روز بعد زنده شد و از این غار به آسمان عروج کرد. این واقعه که در کتاب مقدس آمده است به روایتِ عید پاک شهرت دارد و منشأ مهمترین عید مسیحیست.
حوالی ستودانها، هزاران کلاغ و مراغ لاشهخوار در پرواز بودند مردگان را فقط در خاک یا در دل کوهها دفن نمیکردند. در فرهنگ ایرانی – زرتشتی تدفین در هوا مرسوم بود. در این آئین زمین و آتش تبرکی دارد و روح که از بدن انسان بیرون رفت پیکر مرده بسیار پلید و ناپاک است و هر چیز را آلوده میکند. به همین جهت مرده را نباید به خاک یا به آتش سپرد.
زرتشتیان از زمان ساسانیان هر جا که بودند دخمههایی میساختند و مرده را به آنجا
میبردند و در هوای آزاد، کنار دیواری مینهادند تا مرغان شکاری و حیوانات
درنده آنها را بدرند و متلاشی کنند و وقتی که فقط استخوانی از مرده باقی
میماند، استخوان او را برمیداشتند و در محوطهی کوچکی میگذاشتند و به آن
«ستودان» میگفتند که به روایت استاد فقید، سعید نفیسی مخفف کلمهی
استخواندان است.
استاد نفیسی در خاطرات دوران جوانیاش از برخی اعتقادات خاص زرتشتیان یاد
میکند. اگر کلاغ یا لاشخور چشم راست مرده را درآورده بود، گمان میکردند
مرده آمرزیدهتر است. اگر دست راست زودتر از بدن جدا میشد، باز هم مرده
آمرزیدهتر بود. اگر مرده را کنار دیوار دخمهای میایستاندند و تعادل خود
را از دست میداد و برای مثال به پشت میافتاد، آمرزیدهتر بود تا این که
به رو افتاده باشد.
اگر روی پای خود میافتاد یا به حال نشستن درمیآمد، گمان میکردند روح او
معذب است. بدتر از همه مردهای بود که سرش از تنش جدا میشد. بدیهیست که
حوالی این دخمهها همیشه هزاران کلاغ و مرغان لاشخوار در پرواز بودند.
در آمریکای شمالی، در فلوریدا قبیلهی سمیول از قبایل سرخپوست مردگانش را در
تنهی پوک درختان میگذاشت تا به تدریج تجزیه شود. برخی قبایل سرخپوست
هنگام کوچ از جایی به جایی دیگر مردگانشان را روی زمین میگذاشتند و به
کوچ خود ادامه میدادند.
پیش میآمد که سالخوردگان این قبایل، وقتی هنگام مرگشان فرامیرسید، از قبیله
جدا میشدند و به کوه میزدند و در آرامش و در انزوا میمردند. جنازهی
آنان در همان محل میماند تا به تدریج تجزیه شود و از بین برود.
تدفین در آب در تبت، هرگاه زنان باردار و جذامیان میمردند، جنازهی آنان را به رود
میسپردند. وایکینگها نعش مردگانشان را سوار قایق کوچکی میکردند و به آب
میسپردند. در آلمان اخیراً تدفین در آب مرسوم شده است. در این نوع تدفین
جنازه را ابتدا میسوزانند و سپس خاکستر آن را در ظرفی قرار میدهند که در
آب حل میشود. ظرف را به آب میسپارند.
هندوها و ژرمنها، مردههایشان را میسوزاندند در هندوستان، سوزاندن مردهها مرسومترین شکل تدفین است. هزار و پانصد سال
پیش از میلاد مسیح ژرمنها مرده را میسوزاندند و خاکستر آن را به همراه
اشیای زینتی که از مرده به جای مانده بود، در یک ظرف گلی ساده جمع
میکردند. در میان هندوها رسم است که وقتی کسی میمیرد، اگر دارای فرزند است، پسر ارشد
میبایست آتش را بیفروزد. هندوها اعتقاد دارند که روح مرده با سوزندان جسم
او آزاد میشود.
در غرب سوزاندن مرده مرسوم است. خاکستر مرده و برخی حیوانات خانگی را در ظرفی مینهند و این ظرف را به خاک میسپارند. در همهی فرهنگها، تدفین با مذهب درآمیخته است
مراسم تدفین از یک سویهی تسلیدهنده برای بازماندگان برخوردار است. در زمان
رومیها وقتی مردهای در آتش میسوخت، بازماندگان از دیدن دودی که از
جنازه برمیخاست تصور میکردند که روح مرده همراه با آن دود به آسمان
میرود و با این فکر خود را تسلی میدادند در حالیکه بعدها با آمدن مسیحیت
و اسلام سوزاندن مرده، نشانگر بیاحترامی به جسم انسان بود.
بهتر بود که جسم انسان را در کفن بپیچانند یا در تابوت بگذارند و در قبر قرار دهند تا روز رستاخیز فرارسد و معاد اتفاق بیفتد. به همین جهت پس از فراگیر شدن مسیحیت در اروپا، سوزاندن جنازهها که تا پیش از آن مرسوم بود ورافتاد و به همین شکل پس از غلبهی مسلمانان بر ایرانیان نهادن جنازهها در دخمهها منسوخ شد.
در قرون وسطی تنها زنانی را که به جادوگری متهم میشدند، پس از محاکمه در
محاکم تفتیش عقاید با آتش میسوزاندند. دلیل میآوردند که با این تمهید روح
شیطانی و پلید جادوگران همراه با جسمشان برای همیشه نابود شود.
با توجه به دگرگونی باورها و آئینهای تدفین در تاریخ اجتماعات میتوانیم
بگوییم که در همهی فرهنگها تدفین با مذهب درآمیخته و به همین جهت با
تغییر مذهب، آیین تدفین نیز دگرگون میشده است.
تدفین در زمانهی ما مسلمانان و یهودیان با سوزاندن مرده مخالفاند. در اسلام و یهودیت میبایست مرده را حتماً در خاک دفن کرد. در یهودیت هر گور، تنها به یک جنازه اختصاص دارد.
اما در ایران با افزایش جمعیت، به تدریج از اوایل دههی پنجاه خورشیدی گورهای دو و سه طبقه به وجود آمد. پیش میآید که اعضای یک خانواده را در یک گور سه طبقه قرار دهند. سنگی به نام سنگ لحد هر یک از این طبقات را از هم جدا میکند و به هر مرده یک سنگ قبر مجزا تعلق میگیرد.
در اسلام و یهودیت، نبش قبر جایز نیست و اصولاً شایسته نیست که آرامش مردگانبه هم بخورد. گورستان در این مفهوم یک خانهی ابدی و از برخی لحاظ پندآموزاست.
گورستان اهل تسنن، ساده است و پیش میآید که گورها بینام و نشان باشند و تنها سنگی ساده بر آن بنهند. در مراکش سنگ قبر را به اندازهی قامت مرده میتراشند و جز این هیچ نام و نشانی از مردگان باقی نمیگذارند.
اما در فرهنگ ایرانی و اسلامی ، آرامگاه و سنگ قبر اهمیت دارد، چنانکه بسیاری از آرامگاهها از نظر معماری و بسیاری از سنگ قبرها از نظر خوشنویسی، شاهکارهایی به شمار میآیند.
پس از دوران روشنگری در غرب، سوزاندن جنازهها از نو مرسوم شد. کلیسای
کاتولیک تا سالها با این نوع تدفین مخالف بود. با این حال در سال ۱۹۶۹ به دلیل کمبود جا ، کلیسا مجبور شد با سوزاندن جنازه موافقت کند.
سوزاندن جنازه و دفن خاکستر آن ، به مراتب ارزانتر از تهیهی تابوت و اجارهی یک گور به مدت پنج تا سی سال است. به همین جهت بسیاری از اشخاص در غرب وصیت میکنند که بعد از مرگ جنازهی آنان را بسوزانند.
در ایتالیا و در هلند، مرده را الزاماً نمیبایست در گورستان دفن کرد. اما در بسباری از کشورها مانند ایران، آلمان و فرانسه، مرده باید حتماً در گورستان دفن شود و برای این کار، بازماندگان به جواز دفن نیاز دارند.
در آلمان تا سال ۲۰۰۳ مرده را حتماً میبایست در تابوت بگذارند و دفن کنند. اما در سال ۲۰۰۳ این قانون را برداشتند و اکنون مسلمانان میتوانند مشروط بر موافقت سازمان گورستان، مردههایشان را در کفن بپیچانند و به خاک بسپرند.
در پایان این بخش باید عرض کنم: با توجه به اهمیت این بخش ، از این پس در نظر داریم تا ، مبحث آیین تدفین (آموزش مقدماتی) را بصورت همگانی در وبلاگ آغاز نماییم و با استفاده از تصاویر موارد کشف شده، ذهن دوستان و علاقمندان را برای شرکت در کلاسهای پیشرفته و … آماده تر سازیم.
لذا بدینوسیله از تمامی دانش پژوهان، کاوشگران، علاقمندان و همچنین اساتید اهل فن، دعوت میشود تا هرگونه نظریه و یا مطلبی خاص در این مقوله دارند، با ذکر دلایل و ارائه عکس و مستندات خود در بخش نظرات، ما را در این راه هر چه بیشتر یاری نمایند
دعا برای یافتن گنج و دفینه !
درست است، تعجب کردید! حتم داشتم با دیدن جمله بالا، تعجب نمایید و شاید هم اولش فکر کرده باشید که شاید دیشب من در کوه و جنگل بودم و ناخدآگاه یا جن زده شدم یا حداقل سرم به جایی خورده که بعد از اینهمه که دم از آثار و علائم و نشانه ها برای یافتن دفینه و گنج زدم و حتی چندین بار به صراحت اعلام کردم که بنده این آقایانی که دم از موکل و درویشی و دعا نویسی و … ، برای یافتن دفینه و گنج می زنند، ۹۹ ٪ کلاهبردار و شیاد و حقه باز می دانم و از نظر من، کثیف ترین کار در دنیا، این است که شخصی با بکار گیری حیله و تزویر و نیز، سوء استفاده از تعصبات و اعتقادات دینی و تعلقات قلبی مردم، قصد سرکیسه کردن و یا قدرت نمایی و چیره شدن بر مردم را داشته باشد. پس خواهشا زود قضاوت نکنید!!؟
ولی اصل موضوع از این قراره که دو نفر از مشترکین وبلاگ خودمان، هر از گاهی به سراغ چنین مواردی رفته و حتی کار به جایی کشید که یکی از این دوستان با تمام تاکیدات من، رفت تا با ریاضت و … و با کمک استاد خودش، موکل دفینه گرفته تا او نیز برایش، گنج نامه بیاورد!!
البته من از خدا می خوام کمکش کند، چرا که لااقل شاید یک نسخه آن را به ما بدهد تا بدون دغدغه و خریدن و خواندن کتاب چشم طلایی و پکیج و مکیج و اینطور حرفها، بتوانیم بی دردسر موفق بشویم!!؟
و قرار شد اگر موفق نشد … ، باشه بعدا به شما می گویم که چکار می کنم!
ولی برویم سر اصل مطلب خودمان، در هر صورت من برای خوشنودی و رضایت خاطر آن دسته از عزیزانی که این گونه، اعتقاد دارند، لینک دعای زیر را برای دانلود و استفاده ایشان قرار داده ام و در نظر داشته باشند که در کتاب اصلی آن که نسخه خطی آن می باشد، گفته شده است که باید این دعا را در روز پنج شنبه هنگام غروب بنویسید و سپس به گردن یک خروس سفید آویزان کرده، و آن را در محلی که گمان می کنید گنج در آنجا می باشد، رها سازید، خروس پس از مدتی بر روی جایی که دفینه وجود دارد، رفته و می ایستد و در همانجا بانگ سر خواهد داد. به گفته نویسنده آن کتاب، شک نکنید که آنجا محل دفینه است و می گوید این کار امتحان شده، و جواب هم داده است.
فقط در پایان استدعا دارم ، اگر کسی به این موضوعات اعتقاد داشت و رفت و موفق شد، لااقل شیرینی ما یادش نره!! و حتما به بنده هم با دلیل اعلام نماید تا من هم کاسه کوزه ام را بقول بعضی ها جمع کنم و بروم دنبال یک شغل بهتر!!
اصلا شاید هم، رفتم تو صنف دعانویسی و رمالی!!
ضمنا برای اینکه خودتان بیشتر با این مقوله و هر چیزی که قصد داشتن آن و یا حسرتش را دارید، به وبلاگ این آقا عزیز که اسمش توی سایت، استاد دعانویس مشهدی!! می باشد، مراجعه نموده و از دختر ۱۴ ساله گرفته تا پیدا نمودن جاه و منزلت و سروری، برایتان محیا شود!! البته باور کنید که من از این آقا پورسانتی نگرفته ام تا تبلیغ وبسایتش را انجام بدهم!!!
منبع: http://2a788.persianblog.ir/post/16
اشکانیان، مبتکر اولین جنگهای چریکی
پارتیزان لقبی است که به جنگجویان پارتی در زمان اشکانیان بخاطر پیروزی با تاکتیک جنگ و گریز در مقابل نیروی چند برابری لژیون های منظم رومی داده شده است.شیوهٔ جنگهای چریکی از شیوههای بسیار قدیمی جنگی است. مبدع این شیوه مبارزه، جنگجویان قوم پارت که تشکیل دهنده ایران قدیم بودند بودهاند. در مقابل نحوه عملکرد ارتشهای بزرگ جنگهای چریکی را جنگهای نامنظم نیز مینامند که در اینجا واژه نامنظم به معنای بی قاعده و بی قانون نیست زیرا هر جنگ چریکی مبتنی بر مجموعه از از قوانین و تاکتیک هاست. همچنین است که در دوران معاصر افرادی چون ارنستو چه گوارا، کارلوس ماریگلا، مائو زدونگ، وندل فرتیگ، رژی دبره، وو نوین جیاپ و چند تن دیگر را از شاخصترین نظریه پردازان مبارزات چریکی میدانند.
![https://sites.google.com/site/azturkoglu/fay/200px-oart.jpg](https://sites.google.com/site/azturkoglu/fay/200px-oart.jpg)
تندیس سرباز پارتی منسوب به سورنا بزرگترین تندیس فلزی (مفرغی) کشف شده ایران باستان
در سال ۵۳ پیش از میلاد کراسوس با ۴۲ هزار سرباز به مرزهای اشکانیان تاخت, در کارهه(حران – مرزفعلی ترکیه/سوریه) سپهبد سورنا فرمانده پارتی با سپاهی اندک و تاکتیکی خاص به رومیان تاخت و آنها را مغلوب ساخت, کراسوس و پسرش کشته شدن. بعدها در سنای روم درباره این شکست بررسی شد, آنها روش ایرانیان را جنگ پارتی یا پارتیزانی لقب دادند, در این جنگ از تاکتیک و سلاحهای تازه استفاده شد. هر سرباز سوار ایرانی با خود مشک کوچکی پر از آب حمل می کرد و دچار تشنگی نمی شد. به پیادگان با مشکهایی که بر شتر ها بار بود آب و مهمات می رساندند. سربازان ایرانی به نوبت و با تاکتیک خاصی که برای رومیان تازگی داشت از میدان [نبرد] خارج می شدند و به استراحت می پرداختند. سواران ایران قادر به تیراندازی از پشت سر بودند. ایرانیان کمانهای تازه اختراع کرده اند که با آنها توانستند پای پیادگان رومی را که باسپرهای بزرگ در برابر آنان و برای محافظت از سواران قلعه درست کرده بودن به زمین بدوزند. ایرانیان دارای زوبین های دوکی شکل بودند که با دستگاه کاملا تازه ای تا فاصله دور پرتاب می شد. شمشیرهای آنان شکننده نبود. هر واحد تنها از یک نوع سلاح استفاده می کرد و ماننده رومیان خودرا سنگین نمی کردند. سربازان ایرانی حق عقب نشینی و تسلیم شدن ندارند و تا آخرین نفس باید بجنگند. این بود که روم شکست خورد و هفت لژیون را به طور کامل از دست داد و به چهار لژیون دیگر تلفات سنگین وارد آمد.
فیلم پادشاه مومیایی هخامنشی!
شهریورماه سال ۱۳۸۶ جسد یک مومیایی تقلبی منتسب به پادشاه هخامنشی در مراغه توسط نیروی انتظامی کشف گردید.
کلاهبرداران قصد داشتند، این مومیایی تقلبی را که در داخل یک صندوق سیمانی قرار داشت را به ارزش ۵ میلیارد تومان به فروش برسانند!!
همچنین از این افراد ۱۸عدد سکه مسی تاریخی و یک هزار و ۲۷۲عدد سکه تاریخی تقلبی و ۲۲قطعه انواع اشیا تاریخی شامل انواع مجسمههای فلزی و سنگهای قیمتی کشف شد.
متاسفانه در طی این سالها بارها و بارها تصاویر و فیلم این مومیایی تقلبی بصورت بلوتوث بر روی تلفن های همراه مردم دست بدست شده و جالب تر از همه اینکه چند روز پیش مجددا فردی ساده لوح و بی تجربه با مراجعه به من فیلم این مومیایی تقلبی را به من نشان داده و با هیجان بسیار تقاضا داشت تا من برای این مومیایی مشتری پیدا کنم!؟ و می گفت که این مومیایی توسط چند تن از دوستانش کشف گردیده و بخاطر دوستی با وی و نداشتن آشنا برای فروش آن از او خواسته اند که برای آن مشتری پیدا کنند!!
در هر صورت من آن فرد بیچاره را از ماجرا با خبر ساختم و برای هوشیاری مجدد شما عزیزان تصمیم گرفتم تا بار دیگر فیلم این مومیایی کذایی را در وبلاگ قرار دهم و از تمام دوستان عاجزانه استدعا دارم به هیچ عنوان چیزی را که متعلق به خودشان نمی باشد و از صحت و سلامت آن با خبر نیستند را به دیگران معرفی ننمایند و وقت و انرژی خود را صرف کارهای بی نتیجه و بی فایده ننمایند.
http://www.4shared.com/get/xzppZ8ql/mummy-abhar-iran.html
برای تاکید مجدد خبر زیر که چند روز پیش منتشر شده است را نیز مطالعه فرمایید:
به گزارش سرویس «حوادث» خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)،اعضای باند فروش عتیقه جات تقلبی در حین جابجایی یک مومیایی و یک تابوت عتیقه تقلبی، توسط ماموران پلیس آگاهی کاشان شناسایی و دستگیر شدند.
اعضای این باند که مسلح نیز بودند به محض حضور ماموران قصد فرار داشتند که باعملکرد ماموران در اقدام خود ناکام ماندند.
فرمانده انتظامی کاشان با بیان اینکه در این عملیات و در بازرسی از یک دستگاه خودروی وانت نیسان متعلق به اعضای باند یک عدد تابوت چوبی منقوش به تصاویر و نقوش متداول دوره هخامنشی، یک مجسمه مومیایی و یک تیغه شمشیر کشف و ضبط شد، گفت: طبق اعلام کارشناس اداره میراث فرهنگی و صنایع دستی شهرستان، تمامی عتیقه جات کشف شده تقلبی هستند.
وی با بیان اینکه متهمان در بازجویی های تخصصی اقرار کردند که قصد داشتند این عتیقه جات تقلبی را در قبال دریافت مبالغ زیادی وجه نقد به افراد کم اطلاع و ساده بفروشند،گفت: متهمان به همراه پرونده برای سیر مراحل قانونی تحویل دادسرا شدند.
هوم نام نوعی شراب است که از گیاهی موسوم به هوم بدست می آید و بنا به برخی روایات، زرتشت با نوشیدن آن، در حالت خلسه به الهاماتی دست یافت.
هوم نامِ نوشابهای مقدس بود که دینداران زرتشتی در زمانهایی ویژه مینوشیدند. همچنین هوم در زمان ساسانیان نامِ معمولی اشخاص بودهاست. در هوم یشت از پارسایی بنامِ هوم نامبرده شده که به ظنِ ابراهیم پور داوود میتوان وی را از پیامبرانِ پیش از عهدِ زرتشت شمرد.
بررسی ریشه واژه هوم
هوم را در زبان اوستایی هَئومه haoma میگفتند. این نام در زبانِ سانسکریت سومَ suma بودهاست.
هوم چیست؟
موبدانِ عهدِ ساسانی بر این باور بودند که این گیاه انسانهای پاک را میتواند به جهان دیگری رهنمون شود، چنانکه کرتیر موبد بلندپایه زرتشتی با نوشیدن این نوشابه به دیدار جهان پس از مرگ رفت. از اینرو امروزه میانگارند که شاید این نوشابه را از گیاه شاهدانه به دست میآوردهاند. تاکنون بطورِ یقین نمیتوانیم هوم را با یکی از گیاههای معروف در علمِ گیاهشناسیمطابق کنیم.
هوم در دنیای مینوی ایزد است و در گیتیگیاه است و درمان بخش است. هوم آسمانی، پسر اهورا مزدا است. فشردن این گیاه (کوبیدندر هاون برای به دست آوردن شیره گیاه) نوعی قربانی غیر خونین است. قربانی شدن اوموجب شکست شر است. او ایزدی است که در مراسم قربانی، قربانی میشود تا مردم به زندگی برسند.
مراسم هوم
مراسمِ هوم از مهمترین مراسمِ مزدیسنا است و با آدابِ شست و شوی خاصی با سرودِ اوستا در مقابلِ مجمرِ آتش، پنج تا هفت ساقه از هوم با قدری آب زور و شاخهای اورورام در هاون فشرده شده و قطراتِ حاصل از این مراسم را که از گیاهانِ فشرده شده بدست آمده پراهوم میگویند. در اوستا، یشتِ کوتاهی برای هوم سروده شدهاست. هوم و شیره یا افشره آن، خاصیتهایی دارد که موجب رویکرد مردمان به آن شده است. افدرین یا آندرنالین گیاهی موجود در آن خاصیت تسکینبخشی به هنگام درد دارد و نوعی مسکن طبیعی و نیرومند است. برخی پژوهشگران نیز گمان دادهاند که منظور ازدارویی که در داستان زایش رستم به یاری سیمرغ برای بیهوشی و شکافتن پهلوی رودابه بکار رفته، هوم بوده است. نوشیدن افشره هوم که طبیعتی سرد دارد، موجب نوعی سرخوشی و شادی و احساس توانایی بیشتر میشود. نوشیدن مقدار زیاد یا غلیظ از افشره هوم، موجب تنگی عروق، بالارفتن فشار خون و سرگیجه و خوابآلودگی شدید میشود.
برای تهیه افشره هوم، مقدار کمی از ساقههای تازه یا خشک آنرا با اندکی آب در هاون میریزند و میکوبند. برای بهترین نتیجه، معمولاً کوبیدن را تا
چند روز و با فاصلههای چند ساعته تکرار میکنند. سپس عصاره به دست آمده را بار دیگر با میزانی از آب یا شیر رقیق میکنند تا نسبت نهایی نوشیدنی آماده شده، برابر با دو تا پنج در هزار باشد. یعنی دو تا پنج گرم ساقه هوم برای یک لیتر نوشیدنی.
در مجموعه باورهای اساطیری بازگشت به اصل و منشاء پیدایش با معصومیت آغازین از جایگاه ویژه ای برخوردار است. آدمی از آغاز در راه بازگشایی معمای آفرینش کوشیده است، برای او نقطه شروع وجودش، اینکه از کجا آمده و پیش از او محیط پیرامونش چگونه بود، درختان، سنگ ها، آب ها، جنگل، کوه، دریا، آنچه در دسترس او بود و می توانست لمس کند یا پدیده هایی که به چشم می دید و می توانست حس کند. آبی آسمان و شب ها که خورشید ناپدید می شد، اینکه کجا رفت و ستارگان از کجا آمدند و آبی آسمان که قیری سیاه رنگ شد، همه و همه سوالاتی بی پاسخ باقی می ماند!
حیرت او و ذهنی کنجکاو که نمی آسود سبب شد تا در جستجوی پاسخی بر آید، کنجکاوی انسان با پیدایش زبان، و ظهور نخستین واژه ها، این آلات تفکر، تشدید شدو او تنها نبود بیشتر که در توحش با حیوانات که می زیست همسخنی نداشت با برگرفتن میوه ممنوعه از درخت معرفت در شرق، مطلع خورشید چنانچه در افسانه های کتب مقدس آمده است، تکلم آغاز شد. حیوانات از او گریختند اما فراموش نشدند که روزگاری در کنار هم می زیستند، همسخنان او حیوانات ناطقی شدند که چون او، از حالت چهار دست و پایی به دو پایی تغییر کردند، آنان برخاستند و تاریخ اغاز شد
اما نخستین سوال خود او بود! با کنکاش دریافتن پاسخی در خور و قابل پذیرش برای ذهن ابتدایی خود سرچشمه ی ایمان نخستین را یافت، خداوند ظهور کرد خدایی مه آلود که رفته رفته از طبیعت زایید و چون معنایی در جان او شد، پس نخستین گام چنین بود.
تکلم با همسخنان در خلوت تاریک و روشن غارها، احتمالا در کنار یک اجاق با آتشی هدیه شده از آسمان، از آذرخش، راه گشایی تفکر بود، سپیده دم تاریخ فلسفه اگر انسان تنها می بود، معرفتی حاصل نمی شد، یعنی تکلم شکل نمی گرفت و زبان نمی گشود که ” سخن با چون خودی شاید” پس با جملات اغازین، که نشانی از دستوز زبان، منطق و حتی واژگانی انتخابی و به جا نداشت، شروع کرد و چنین بود که خمیره جهان اسطوره ای شکل گرفت.
در نظر برخی از اسطوره پژوهان، اسطوره از نقص یا حتی بیماری زبان زاییده است. آنگاه که منظورش غروب خورشید بود، در بیانش خورشید را پنهان شده در پشت کوه یا فرو شده در دریا توصیف می کرد.
باری – خود او از کجا بود؟!
رفتار جنسی او که میراثی به جا مانده از دوران حیوانی بود و غریزی توجیه می شد، سبب ساز زایش بود. همنوعانی به جمعشان افزوده می شدند که چون خود او بودند، او ازنزدیک شاهد چگونگی زایمان بود. با مشاهده جنس ماده، مادرش یا مادرانی که زایمان می کردند، پس به غریزه کودکان را در آغوش می پروراندند. به تدریج معنای آفریدن در ذهن او شکل گرفت. زایمان، نوزادی ،کودکی ، بلوغ و در آخر همنوعی شبیه خودش. در بسیاری از اساطیر الاولین جنس ماده آفریننده و خدا معرفی شده است. او از شکم برآمده جنس ماده زاییده می شد.
قابل تآمل است که انسان هر چه می دید ،فراموش نمی کرد و در ذهن بی انتهای ناخودآگاه جای می گرفت.تحول در طبیعت، گردش فصول، درختان که از سبزی به زردی می گراییدند ،خشکیده می شدند، می مردند و در زیر برف دفن می شدند، آما با آغاز بهار و گرم شدن دوباره طبیعت دیگر بار جان می گرفتند، می روییدند و سبز می شدند ،بهار، تابستان، پاییز، زمستان و دوباره بهار، و در آن سوی، مشاهده همنوعانی پیرتر که به ناگاه بی تحرک می افتادند و بی جان می نمودند ،دیدار با مرگ و مردگان و در انجام تطبیق این دو زمینه ساز باوری آغازین شدکه او نیز می تواند چون طبیعت پس از مرگ دوباره جان گیرد و زنده شود.
در مجموعه یافته های باستان شناسی کشف قبوری از انسان های نخستین …
در مجموعه باورهای اساطیری بازگشت به اصل و منشاء پیدایش با معصومیت آغازین از جایگاه ویژه ای برخوردار است. آدمی از آغاز در راه بازگشایی معمای آفرینش کوشیده است، برای او نقطه شروع وجودش، اینکه از کجا آمده و پیش از او محیط پیرامونش چگونه بود، درختان، سنگ ها، آب ها، جنگل، کوه، دریا، آنچه در دسترس او بود و می توانست لمس کند یا پدیده هایی که به چشم می دید و می توانست حس کند. آبی آسمان و شب ها که خورشید ناپدید می شد، اینکه کجا رفت و ستارگان از کجا آمدند و آبی آسمان که قیری سیاه رنگ شد، همه و همه سوالاتی بی پاسخ باقی می ماند!
حیرت او و ذهنی کنجکاو که نمی آسود سبب شد تا در جستجوی پاسخی بر آید، کنجکاوی انسان با پیدایش زبان، و ظهور نخستین واژه ها، این آلات تفکر، تشدید شدو او تنها نبود بیشتر که در توحش با حیوانات که می زیست همسخنی نداشت با برگرفتن میوه ممنوعه از درخت معرفت در شرق، مطلع خورشید چنانچه در افسانه های کتب مقدس آمده است، تکلم آغاز شد. حیوانات از او گریختند اما فراموش نشدند که روزگاری در کنار هم می زیستند، همسخنان او حیوانات ناطقی شدند که چون او، از حالت چهار دست و پایی به دو پایی تغییر کردند، آنان برخاستند و تاریخ اغاز شد
اما نخستین سوال خود او بود! با کنکاش دریافتن پاسخی در خور و قابل پذیرش برای ذهن ابتدایی خود سرچشمه ی ایمان نخستین را یافت، خداوند ظهور کرد خدایی مه آلود که رفته رفته از طبیعت زایید و چون معنایی در جان او شد، پس نخستین گام چنین بود.
تکلم با همسخنان در خلوت تاریک و روشن غارها، احتمالا در کنار یک اجاق با آتشی هدیه شده از آسمان، از آذرخش، راه گشایی تفکر بود، سپیده دم تاریخ فلسفه اگر انسان تنها می بود، معرفتی حاصل نمی شد، یعنی تکلم شکل نمی گرفت و زبان نمی گشود که ” سخن با چون خودی شاید” پس با جملات اغازین، که نشانی از دستوز زبان، منطق و حتی واژگانی انتخابی و به جا نداشت، شروع کرد و چنین بود که خمیره جهان اسطوره ای شکل گرفت.
در نظر برخی از اسطوره پژوهان، اسطوره از نقص یا حتی بیماری زبان زاییده است. آنگاه که منظورش غروب خورشید بود، در بیانش خورشید را پنهان شده در پشت کوه یا فرو شده در دریا توصیف می کرد.
باری – خود او از کجا بود؟!
رفتار جنسی او که میراثی به جا مانده از دوران حیوانی بود و غریزی توجیه می شد، سبب ساز زایش بود. همنوعانی به جمعشان افزوده می شدند که چون خود او بودند، او ازنزدیک شاهد چگونگی زایمان بود. با مشاهده جنس ماده، مادرش یا مادرانی که زایمان می کردند، پس به غریزه کودکان را در آغوش می پروراندند. به تدریج معنای آفریدن در ذهن او شکل گرفت. زایمان، نوزادی ،کودکی ، بلوغ و در آخر همنوعی شبیه خودش. در بسیاری از اساطیر الاولین جنس ماده آفریننده و خدا معرفی شده است. او از شکم برآمده جنس ماده زاییده می شد.
قابل تآمل است که انسان هر چه می دید ،فراموش نمی کرد و در ذهن بی انتهای ناخودآگاه جای می گرفت.تحول در طبیعت، گردش فصول، درختان که از سبزی به زردی می گراییدند ،خشکیده می شدند، می مردند و در زیر برف دفن می شدند، آما با آغاز بهار و گرم شدن دوباره طبیعت دیگر بار جان می گرفتند، می روییدند و سبز می شدند ،بهار، تابستان، پاییز، زمستان و دوباره بهار، و در آن سوی، مشاهده همنوعانی پیرتر که به ناگاه بی تحرک می افتادند و بی جان می نمودند ،دیدار با مرگ و مردگان و در انجام تطبیق این دو زمینه ساز باوری آغازین شدکه او نیز می تواند چون طبیعت پس از مرگ دوباره جان گیرد و زنده شود.
در مجموعه یافته های باستان شناسی کشف قبوری از انسان های نخستین در این خصوص قابل توجه است. با بررسی این تدفین ها می توان دانست که او به زندگی پس از مرگ ایمان داشت، از این رو مردگان خویش را در گور می نهاد و بی اعتنا رها نمی کرد. شکل تدفین ها نشان می دهد که آنها مرده ها را با آیین دفن می نمودند و آن نشان از قدرت تکلم دارد. عموما در کنار اجساد ابزار آلات سنگی و حتی زیور آلات قرار داده می شد که چون ره توشه ای در سفر به جهان دیگر می نمود ،همچنین حالت جسد به هنگام تدفین که منظور از سخن ماست نیز همه دلیلی بر مدعاست.ژ
تدفین جنینی در معنی جمع کردن دست و پا به هنگام تدفین و بازنمایی شکل جنین و احتمالا تعیین جهت صورت به سمتی خاص، آیینی برای باز بازگردان مرده به رحم مادر، زمین زاییده، مادر کبیر بود. معماری قبور هندسی دایره با دایره ای در درونش که جسدی جمع و گرد بود، طبق یافته های باستان شناسی از دوران پیش از تاریخ معمول بوده است. شکل هندسی دایره و شکل خورشید که شب ها در زمین فرو می شد، نیست می شد و به صبح دوباره متولد می شد، تشبیه جسد به او و به ماه سایه ای از خورشید، روح خورشید و جایگزین او به شبی سیاه به گاه مرگ خورشید در کل صعود تفسیر می شود.
سپردن جسد به دایره کل، به معنای ذوب شدن در کل و همه هستی،به معنای فنای فی ال… در تصوف و عرفان اسلامی است، شکل دایره در اساطیر عروج ، همه هستی و روح کل تفسیر شده است. دایره خطی رمزی در طلسمات مانع از دخول ارواح پلید می شد دیوارهایی که به این شکل پیرامون نخستین سکونت گاهها، روستاهای اولین کشیده می شد.در آغاز برای حفاظت ساکنان از شر ارواح پلید بود. شکل ماه که از خطی منحنی آغاز می شد و به تکامل خویش می پرداخت . در انجام دایره ای کامل بود، بدر کامل، انسان کامل، و سپس مرگ و محاق و آنگاه تولد دوباره نیز ذهنیت دوران تاریخی دایره وار جهان، هزاره گرایی، مرگ کل جهان نابودی، توفان نوح و غسل گیری و طهارت، چون خورشید که در دریا فرو می شد و سپس تولد دوباره، آفرینش دوباره هستی را رفته رفته شکل داد.
شکل مخروط وار چادرها در آسیای مرکزی( اوبا) دایره ای به سمت آسمان، با ستون میانی، راهی رو به جهان بالا که شامان با بالا رفتن از آن عروج را تظاهر می نمود و سپس معماری زیگورتهای سومری، معابد مایا- آزتک، اقوام باستانی آمریکا که از آسیای مرکزی کوچ کرده بودند و آنگاه معماری یونان و رم باستان با طاق ها که بعدها در معماری مسیحیت با کلیساها ظاهر شد و روزگاری دیگر در معماری اسلامی به خصوص با حالت محراب مساجد، محل عروج و ارتباط با عالم بالا خود را نشان داد، همه از قداست شکل هندسی دایره حکایت می کرد.
در برخی اساطیر، مار، این خزنده بسیار نقش نماد عالم معرفی شده است. مار به حالت جمع شده دایره ای است که چون سال، واحد تاریخ اساطیری از نقطه ای آغاز و پس از دوری تکاملی، در همان نقطه پایان می پذیرد. ماری که دمش را گاز می گیرد نیز نماد پایان جهان و آغاز دوباره معنا شده است. تدفین جنینی می تواند شبیه یا پیشکش انسان به مار، خدای جهان زیرین، جهان مردگان باشد. مار و کژدم، خدایان دنیای تاریکی به شمار می روند. واژه ترکی«ایل» به معنی سال نیز از واژه ترکی ( ایلان) به معنی مار گرفته شده است.
عموما در اساطیر خاورمیانه ،جهان مرگ، جهان تاریکی، فراموشی و سردی است. از این رو مردگان را با اطعام، مانع از برآمدن به جهان بالا و ایجاد شر و هراس می شدند. گاه در برخی موارد دیده شده است که حتی اجزای جسد را از هم جدا می نمودند که در صورت بازگشت روح به تن نتواند حرکت کند. در ایران بسیاری از تدفین های باستانی به حالت جنینی کشف شده است، گور خمره های اشکانی نیز که خمره را رحم مادر تفسیر می کردند بیشتر با جسدی به شکل جنین در خاک شده است.
شکل خوش رنگ مار در طبل شامان نیز گاه نمادی از رنگین کمان معنی شده است. رنگین کمان به شکل دایره وار، در کتاب تورات نمادی از عهد و پیمان محسوب می شد. پیمانی که خداوند پس از توفان به نوح می نماید که پس از آن توفانی نخواهد بود! شکل دایره در معنی عهد، حتی در شکل انگشتری نامزدی، تعهد و تأهل خود را می نماید.
مار در زبان ترکی با واژه (ایلان) خود را نشان می دهد، در اتیمولوژی واژه(ایلان) به مصدر (ییغماق) و ( ییغیلان) می رسیم که همان جمع شده معنی می دهد، همچنین واژه ( حیه) در عربی که به معنی حیات و مار است، نیز نشانی از تولد دوباره را بازگو می کند.
گاه تدفین جنینی را تظاهری از حالت تواضع و سجود معنی کرده اند که در برابر کل مطلق، خورشید، روی بر خاک می نهد، زیرا که تدفین های جنینی را گاهی رو به سمت خورشید می یابیم، جهت صورت گاه رو به شرق، گاه مستقیما رو به آسمان، گاه به طرف غرب و گاه حتی روی بر خاک و جسد پشت به بالا یافت شده است که نشان از طلوع خورشید و سیر تکاملی از شرق به غرب و سپس غروب آن و هنگام شب است که در آن حال خورشید در جهان زیرین می باشد.
پس چنانچه در باورهای سومری آمده است، بیراه نیست که جهان مرگ را، جهانی بی خورشید و نور، تاریک و سرد معنی میکنند و گیلگمیش قهرمان افسانه ای سومر که در سفرش به جهان مردگان از گذرگاههای تاریکی به پاسبانی عقرب- انسان ها می گذرد…
باستان شناسها معتقدند که در عصر آهن تغییرات عمدهای در شیوهٔ تدفین بوجود آمده و بر خلاف سابق که مردگان در درون منازل دفن میشوند ، در این عصر به محوطههایی به نام قبرستان منتقل شده اند . تغییر وضعیت در تدفین با ورود اقوام مهاجر و نفوذ فرهنگ مهاجمین در فرهنگ اقوام بومی تأثیر عمیقی داشته است . تجوه تدفین مردگان در اکثر نقاط فلات ایران به سه نوع است :
-
قبور حفره ای
-
قبور خمره ای
-
قبور حفرهای با پوشش سنگی
باستان شناسها معتقدند که در عصر آهن تغییرات عمدهای در شیوهٔ تدفین بوجود آمده و بر خلاف سابق که مردگان در درون منازل دفن میشوند ، در این عصر به محوطههایی به نام قبرستان منتقل شده اند . تغییر وضعیت در تدفین با ورود اقوام مهاجر و نفوذ فرهنگ مهاجمین در فرهنگ اقوام بومی تأثیر عمیقی داشته است . تجوه تدفین مردگان در اکثر نقاط فلات ایران به سه نوع است :
-
قبور حفره ای
-
قبور خمره ای
-
قبور حفرهای با پوشش سنگی
قبور حفرهای ساده
این نوع قبور به طرز خیلی ساده در داخل خاک کنده شده ، دفن شده که دارای هیچگونه بافت معماری خاصی نیستند و فقط با خاکبرداری از زمین به شکل قبر در آمده اند . در این نوع قبور نخست حفرهای را که کمی بیش از طول و عرض بدن انسان بوده میکندند و مرده را داخل حفرهٔ کنده شده قرار میدادند و روی آن را با تیرهای چوبی ، شاخ و برگ درختان پوشانیده و سپس روی آن را خاک می ریختند . معمولاً خاک دستی ( خاک نوبت دوم ) را خاک رس بسیار نرم که با خاک زمینهای اطراف قبر تفاوتی اساسی دارد ، تشکیل میدهد . دربارهٔ جنسیت افراد به خاک سپرده شده در این قبور میتوان اظهار داشت که در این قبور جنسیتهای مختلف اعم از زن ، مرد و کودک دفن شده اند . مردگان را در این قبور گاهی به پهلوی راست و گاهی به پهلوی چپ و گاهی به صورت چمباتمه خوابانیده اند . در تپه حصار مردگان را در یک یا چند لباس پیچانیده اند که این از بقایای پارچهها در قبرستان این تپه مشهود است . وجود قبرهای زیاد در تپه شمالی حصار نشان میدهد که بیشتر مردم برای دفن اجساد ، مردهها را در محلی خاص دفن میکردند .
قبور خمرهای
در این نوع قبور ، مردگان را در خمرههایی قرار میدادند . بیشتر محققین معتقدند که نوع تدفین ارتباط نزدیکی با وضعیت جنین در داخل رحم مادر دارد ؛ یعنی همان طور که انسان در رحم مادر قرار گرفته ، پس از مرگ نیز به همان حالت به خاک سپرده میشود . این نوع تدفین گویای فلسفه ی مرگ و زندگی است ؛ تولدی نو ، بدین معنی که همین جسم با این اعتقاد زندگی جدید را شروع کرده است و حیات دوباره در جهان دیگر خواهد داشت . به همین منظور ابزارکاری که او به طور کلی که به هنگام حیات با آنها سروکار داشته ، با او در درون قبر نهاده شده است .
قبور حفرهای با پوشش سنگی
این قبور همانند قبور حفرهای ساده با خاکبرداری از زمین شکل گرفته و دارای بافت معماری خاصی نیستند و اندازهٔ آنها هم به قامت انسان که دفن میشود ، بستگی دارد . در اطراف این قبور و روی آنها تخته سنگهایی قرار میدادند و مرده را به صورت چمباتمه و از پهلو به طرف جهات اصلی می خوابانیده اند . آنان با این کار می خواستند آرامگاهی نظیر خانههای جهان زندگان به مردگان بدهند . گاهی هم دیوارهها و با کف قبر را سنگ فرش میکردند که نشانهٔ فرد از مقام در اجتماع ( در زمان حیاتش ) بوده است . گاهی هم از این قبور به عنوان قبرهای خانوادگی استفاده میکردند به این ترتیب که گاهی مرده اول را با لایهای از خاک می پوشانیدند و مرده دوم را قرار میدادند و گاهی هم وسایل درون گور و استخوانهای مرده اول در گوشهای از قبر جمع کرده و مرده دوم را قرار میدادند .
عقاید و آئین تدفین
ساکنان فلات ایران در دوران بسیار کهن عقیده داشتند که انسان پس از مرگ در دنیای دیگر به زندگی خود ادامه میدهد . از این رو مقداری غذا در ظرفهای سفالین بالای سر و پای مردگان با ابزار و اثاثیه و اسلحه و سایر لوازمی که وی در طول زندگی به آنها نیاز دارد ، را همراه او دفن میکردند . البته این عمل در اقوام مختلف دارای شدت و ضعف بوده است . جالب توجه است گور دختری در تپه حصار که در این قبر علاوه بر انواع جواهرات و اسباب بازی زمان کودکی ، مقداری ظرف و اثاثیه که در زمان بزرگی دختر و شوهر داریش لازم میشده ، با او دفن کرده اند . از این موضوع میتوان نتیجه گرفت که در آن زمان مردم معتقد بودند که دختر پس از مرگ ، در عالم دیگر به حد بلوغ میرسد و احتیاج به وسایل دیگری غیر از اسبابهای زمان کودکی دارد .
تدفین مردگان در طبقه اول تپه حصار
تقریباً در تمام قبرها پاهای مردگان خم و یکی از دستها به طرف دهان آورده شده ، از این رو معلوم میشود عقیدهٔ این مردم چنین بوده که انسان پس از مرگ از بین نرفته و همچنین قرار دادن ظروف ، اغذیه و جواهرات اشارهای به زندگی ماوراء زمینی باشد . در طبقه اول تپه حصار ، مردگان را به سمت مشرق ، جایی که خورشید طلوع میکند ، دفن میکردند . این نشانگر این است که خورشید و آفتاب مورد توجه آنان بوده است . اما صورت مردگان به یک طرف نبوده ، به نظر میآید که در هر زمانی از روز که می خواستند مرده را دفن کنند ، بدنش را به سمت مشرق و صورتش را به سمت جایی که افتاب در آن لحظه آنجا بوده است ، قرار میدادند . به طور کلی مردگان را به سه شکل دفن میکردند :
۱٫ دفن مردگان به پهلوی چپ : این روش تدفین که تقریباً نیمی از تدفین را در فلات مرکزی به خود اختصاص داده است ، شامل سه حالت « خم شده » ، « جمع شده » و « چمباتمه » است . در حالت « خم شده » ، تنها دستان مرده ( گاهی یک دست ) را به طرف دهان و سر او قرار داده و او را دفن میکنند . در نوع دیگر یعنی در حالت « جمع شده » ، همچنان که دستان به طرف دهان و سر جمع شده اند ، زانوهایشان هم کمی خم شده اند . اما در حالت « چمباتمه » که به « جمع شده کامل » و « تدفین جنینی » هم معروف است ، دستها و پاها کاملاً جمع شده اند ، درست همانند جنینی در رحم مادر ( دربارهٔ علت آن در گذشته بحث شد ) ، به همین دلیل هم به تدفین جنینی معروف گشته است . باید دقت داشت که این نوع تدفین تنها در قبور خمرهای رسم نیست و گاهی در قبور حفرهای هم دیده شده است .
۲٫ دفن مردگان به پهلوی راست : این نوع تدفین که خیلی کم در فلات مرکزی ایران رایج بوده است ، بیشتر در تپه حصار مشاهده شده است . در این نوع تدفین حالت دستها معیار خاصی ندارند ، گاهی بروی شکم ، نزدیک زانوها و گاهی به سمت کوزهها و ظرفهای دفن شده همراه گور دیده شده است . هنوز اطلاعات دقیقی از علت تمایز این دو نوع تدفین که نوع دوم بیشتر در حصار و در جاهای دیگر کمتر دیده شده ، منتشر نشده است .
۳٫ دفن مردگان به حالت طاقباز : در این نوع تدفین که به ندرت و حتی کمتر از نوع دوم در فلات مرکزی مشاهده شده ، تقریباً بر سه نوع است : طاقباز با پاهای جمع شده به حالت چمباتمه ، طاقباز با پاهای به حالت نشسته و طاقباز با پاهای روی هم انداخته شده ، تنها چند نمونهٔ انگشت شمار از این نوع تدفین گزارش شده که ان هم در تپه حصار دامغان میباشد . ما در اینجا به بعضی از خصوصیات اولین قبر اشاره می کنیم . در اولین نمونه مرده به پشت یا طاقباز دفن شده است ، دستها روی سینه و پاها روی هم افتاده است که متعلق به یک مرد بالغ است . در بعضی از این موارد یافت شده هم یکی از دستها زیر چانه قرار داشته است .
چکیده
عقیده به معاد نگاهی بود که مردم به مرگ داشتند و این یک اصل مشترک و واحد بین همه آدمیان در تمام دورانها و در سرزمینهای مختلف بوده است .در جوامع اولیه تصور روح و روان بسیار مبهم و پیچیده است . بشر نخستین اجداد و اموات خود را می پرستیدند و این پرستش نیاکان خالی از فکر بقایای روح نبود .ادامه و باقیمانده این باورهای دینی یکی از جریانهایی است که در تدفین های تابوتی و خمره ای و … دخیل بوده است .
نوع تدفین در هر سرزمین و در هر دوره تاریخی همواره نشانگر نوع عقاید ،آداب ، رسوم ،سنتها و باورهای یک قوم یا مردم آن سرزمین بوده است مطالعه تدفین در بررسی ها و مطالعات مربوط به مردم شناسی و شناخت جوامع ابتدایی و تاریخ تحولات آن بسیار موثر است. زیرا در طول تاریخ ، مرگ عامل مرموز و ناشناخته ای برای بشر بوده است که تنها راه شناخت و تجربه آن ، خوابها و خرافه ها ،داستانها و افسانه های خودساخته مردمان بوده است.
مقدمه:
تدفین درگذشتگان بخشی از فرهنگ معنوی یک قوم محسوب می شود .قبل از روی کار آمدن پارتها در قلمرو سرزمین ایران شاهد انواع شیوه های تدفین هستیم که از جمله آنها می توان به شیوه تدفین تابوتی اشاره نمود .از دیگر شیوه های رایج ساخت آرامگاههای سنگی است .که نمونه آن را می توان در پاسارگاد و مربوط به کورش بنیانگذار سلسله هخامنش دید .از دیگر شیوه های تدفین دوران هخامنشی می توان به آرامگاههای صخره ای با تابوت های سنگی شاهان در نقش رستم و تخت جمشید اشاره نمود . با انجام مطالعات گسترده علمی مشخص گردیده است که پارتها نیز از شیوه تدفین تابوتی استفاده نموده اند ،که نمونه آن را در محلهایی چون کنگاور ، سنگ شیر همدان ،جزیره خارک ، دورااراپوس ،اروک ،سلوکیه ، نسا، پالیمر و… می توان ملاحظه نمود. هنگامی که این قوم در سراسر ایران پراکنده شدند ، ابتدا با شیوه سنتی خود (در دشتهای قره قوم)،مردگان را با لباس و لوازم شخصی و خوراک در صخره ها و قبور سنگی دفن می نمودند که نمونه این تدفین ها در مناطقی چون کنگاور، گرمی germi می توان مشاهده نمود به جهت تاثیرات فرهنگ هلنی در ایران اشکانی شاهد حضور یک رسم یونانی یعنی قرار دادن سکه یا کلید در زیر سر یا دهان مردگان هستیم .در شهرهای بزرگ و معابد ،مردگان را به سبک دوره ایلامی بر روی سکوها در دخمه ها ی عمیق می نهادند و در کنارشان چراغ روغن سوز قرار می دادند . ( رومن گیرشمن به وجود دخمه های زیر زمینی در شوش با همین اشکال اشاره دارد ) (علاوه براین از دخمه ای زیر زمینی با تابوت های مجلل سفالین مربوط به دوره اشکانی و الیمایی در شوشتر استفاده شده است ) علاوه بر تابوت در این دوران از گور خمره های بزرگ و کوچک جهت دفن مردگان استفاده شده است .سابقه تدفین گور خمره ای در ایران به هزاره سوم قبل از میلاد باز میگردد .که در تپه گیان نهاوند ،شوش و هفت تپه و … شاهد دفن کودکان در خمره های کوچک سفالین هستیم .تاکنون دلایل متعددی برای استفاده از خمره جهت دفن افراد مطرح شده است برخی دلایل، تنگناهای اقتصادی را علت این موضوع عنوان می کنند و خمره را جایگزینی برای تابوت میدانند ، و عده ای معتقدند که حفاظت از میراث درگذشتگان و جلوگیری از فساد جسد دلیل اساسی این روش بوده است . در این مقاله انواع روشهای تدفین اشکانی را براساس یافته های باستان شناسی مورد بررسی خواهم داد ، منتظر باشید.
تدفین جنینی
مزارها میتوانند تراکم جمعیت در یک منطقه و نوع زیست آنها در زمانهای مختلف را مشخص کنند.
شکی نیست که پس از مرگ، برای جلوگیری از به وجود آمدن بیماریهای مختلف جسد متوفی باید به نحوی از بین برده شود. به این علت مکانهایی برای از بین بردن جسد به وجود میآیند که عمدتا گورستان نام میگیرند. نحوه تدفین نشان از فرهنگ و عقاید هر ملتی دارد. مثلا در کشور هندوستان بطور عمده اجساد سوخته میشوند، در کشور ژاپن نیز همینطور. در اکثر کشورها، اجساد در داخل زمین دفن میشوند. دو روش دفن کردن و سوزاندن، روشهای رایج در از بین بردن اجساد هستند. محلهایی که اجساد در آنجا دفن میشوند گورستان نام میگیرد. این گورستانها معمولا چه در درون شهر و چه بیرون از آن، نشان از وجود زندگی در مقطعی خاص دارند. امروزه گورستان در خارج از شهر و در مجاورت آن ساخته میشود مانند بهشتزهرا که نزدیک شهر تهران برای ساکنان آن ساخته شده است. البته مزارهایی نیز به صورت پراکنده در کنار امامزادهها، مثل امامزاده طاهر یا گورستانهای کوچکتر مانند گورستان ظهیرالدوله یا ابنبابویه نیز در داخل شهر دیده میشوند که شاید روزگاری در حومه آن قرار داشتهاند اما به مرور در اثر بزرگ شدن تدریجی، در محوطه داخلی شهر قرار گرفتهاند.
اما وضعیت گورستان در قرون گذشته،
تدفین جنینی
مزارها میتوانند تراکم جمعیت در یک منطقه و نوع زیست آنها در زمانهای مختلف را مشخص کنند.
شکی نیست که پس از مرگ، برای جلوگیری از به وجود آمدن بیماریهای مختلف جسد متوفی باید به نحوی از بین برده شود. به این علت مکانهایی برای از بین بردن جسد به وجود میآیند که عمدتا گورستان نام میگیرند. نحوه تدفین نشان از فرهنگ و عقاید هر ملتی دارد. مثلا در کشور هندوستان بطور عمده اجساد سوخته میشوند، در کشور ژاپن نیز همینطور. در اکثر کشورها، اجساد در داخل زمین دفن میشوند. دو روش دفن کردن و سوزاندن، روشهای رایج در از بین بردن اجساد هستند. محلهایی که اجساد در آنجا دفن میشوند گورستان نام میگیرد. این گورستانها معمولا چه در درون شهر و چه بیرون از آن، نشان از وجود زندگی در مقطعی خاص دارند. امروزه گورستان در خارج از شهر و در مجاورت آن ساخته میشود مانند بهشتزهرا که نزدیک شهر تهران برای ساکنان آن ساخته شده است. البته مزارهایی نیز به صورت پراکنده در کنار امامزادهها، مثل امامزاده طاهر یا گورستانهای کوچکتر مانند گورستان ظهیرالدوله یا ابنبابویه نیز در داخل شهر دیده میشوند که شاید روزگاری در حومه آن قرار داشتهاند اما به مرور در اثر بزرگ شدن تدریجی، در محوطه داخلی شهر قرار گرفتهاند.
اما وضعیت گورستان در قرون گذشته، همچنین نوع تدفین و نحوه قرار گرفتن جسد در گور بیانگر فرهنگ مردمی است که در موقعیت مکانی و زمانی خاصی قرار داشته و زندگی میکردهاند.
در ایران و شاید در خیلی از جاهای دیگر به وسیله تحقیق بر روی گور و گورستانهای باستانی یافت شده، نوع زندگی، فرهنگ و آداب و رسوم ملل قابلیت بررسی و پژوهش مییابند.
در کشور ما با توجه به سابقه قدمتی آن، گورستانهای باستانی زیادی وجود دارند که به مرور بر اثر یک حادثه و اتفاق یا بر پایه مستندات قبلی کشف و مورد بررسی قرار میگیرند.
به وسیله همین پژوهشها ما با نوع زندگی مردمی که پیش از ما در این سرزمین میزیستهاند میتوانیم آشنا شویم.
یکی از بزرگترین گورستانهای پیش از تاریخ کشور، بنا به گفته گروه فرهنگی علمی باستانشناسی سازمان میراث فرهنگ کشورمان، گورستان «آق اولر» در منطقه تالش استان گیلان است. نوع و بزرگی مقبرهها که به صورت مگالتیکی سنگیکلان است بیانگر نفوذ و حضور تمدن سکایی در این منطقه است که با کمک بررسیهای به عمل آمده به زمانی بسیار قبلتر از آغاز عصر آهن تا دوره ساسانی باز میگردند.
جای تعجب ندارد اگر تعداد این گورستانها در شمال کشور بخصوص گیلان زیادتر باشد، چرا که نزدیکی به دریاچه خزر و آب و هوایی معتدل و مرطوب همواره برای سکنی گزیدن یکی از اولین موارد انتخابی بودهاند.
یکی دیگر از گورستانهای باستانی گیلان در روستای خاص کول قرار دارد که علاوه بر گورهای پس از هخامنشی کشف شده، تعداد ۹ گور نیز یافت شدهاند که طی بررسیها با توجه به هدایای داخل قبور و البته نوع تدفین، این گمان وجود دارد که این گورها نیز مربوط به دوره هخامنشی بوده باشد.
تعداد شش عدد از آنها مربوط به کودکان زیر ۱۵ سال است و به صورت چمباتمه یا طاقباز دفن شدهاند.
در روستای «چره» نیز که از روستاهای شمالی کشور است گورستانی کشف شده است که سن تخمینی اجساد بین ۲۰ تا ۳۰ سال گمان میرود و ابزار تدفین شده با آنها، شامل آلات جنگی مانند سرنیزه و خنجر است که برخلاف ظروف سفالی دفن شده در روستای خاص کول هستند.
گورستانی نیز با قدمت تخمینی سه هزار ساله و با مساحتی تقریبا به اندازه بهشتزهرای تهران در بخش غربی استان گیلان در تالش کشف شده است که یافتن دست نوشتهیی به زبان اوراتویی بر اهمیت آن میافزاید. گرچه بنا به محیط مرطوب گیلان و با توجه به این مساله که خانهها احتمالا از چوب بودهاند، جستوجو برای تشخیا نوع معماری آن زمان در این مکان کمی مشکل به نظر میآید ولی اخیرا پیدا شدن تنور و دیوارههای خشتی این مساله را مورد تردید قرار داده است.
تا مدتهای مدیدی حوزه سفید رود و سد منجیل به علت وجود سرو هزار سالهاش شناخته میشده اما امروزه بررسیهای باستان شناختی و وجود گورستانهای باستانی و سردابههای تاریخی و تپههای باستانی کشف شده، قدمتی بیش از هزار سال را برای این مکان پیشنهاد میدهند که نشان از حضور دیرباز جمعیت انسانی در نواحی شمالی کشور میدهد.
یکی دیگر از مکانهایی که امروزه از نظر باستانشناسی حرف اول را میزند، شهر سوخته با گورستانی دارای سی تا چهل هزار گور است که در ۵۶ کیلومتری شهر زابل در استان سیستان و بلوچستان و در حاشیه جاده زابل به زاهدان قرار داشته و قدمتی در حدود ۵۰۰۰ سال برای آن تخمینزده میشود.
این شهر در آتشسوزی در دوره زمانی بین سالهای ۲۷۵۰ تا ۳۲۰۰ قبل از میلاد از بین رفته و نام خود را نیز امروزه از این آتشسوزی دارد. در کاوشهای صورت گرفته در گورستان این شهر، مشخص شده که مردمان آن زمان مردگان خود را به صورت چمباتمه در گور نهاده و در کنار وی اشیایی نیز قرار میدادهاند که بیانگر اعتقاد این مردم به زندگی پس از مرگ بوده است.
با توجه به وجود جمجمههای بزرگ ناشی از وجود بیماری هیدروسفالیک به نظر میرسد که مردم این شهر بسیار پایبند ازدواجهای فامیلی بودهاند و همچنین وجود اسکلتهایی با مهرههای دارای چسبندگی، نظریه کار سنگین در این شهر را مطرح میکند که به یک میزان در زن و مرد دیده شدهاند. یکی از گورهای کشف شده متعلق به فردی است که نحوه تدفین آن به صورت سروته و علت مرگ نیز فرورفتن شیئی نوکتیز به سر بوده است که شاید نوعی از روشهای اعدام در آن زمان بوده و عمل تدفین سرو ته نیز به نوعی بیانگر اعتراض مردمی به فرد خاطی و در واقع رفتن به دنیای دیگر با وضعیتی نامطلوب است.گور دخمه یکی از اشکال گور است که بیشتر در دوران هخامنشی دیده شده و برپایه اعتقادات آن دوران مبنی بر پاک نگاهداشتن خاک و در واقع عناصر اربعه بوده که اجساد در مکانهایی سرباز قرار گرفته و توسط حیوانات از بین برده میشدهاند. با این وجود اخیرا یک روستای هخامنشی در منطقه سد سیوند تنگه بلاغی که در ۹ کیلومتری پاسارگاد واقع شده، کشف شده که گور افراد زیسته در آن در اطراف روستا بوده و نحوه تدفین آنها با توجه به اینکه معمولا هخامنشیان گورهای خود را به صورت گور دخمه میساختهاند تفاوت داشته و مردم دامنه کوه را برای گورستان انتخاب کردهاند. گرچه نحوه تدفین که به صورت چمباتمهیی بوده و جسدها به صورت جنینی در خاک قرار گرفتهاند که این نوع تدفین در دوره عصر آهن رایج بوده ولی ظروف مکشوفه زمان را دوران هخامنشی اعلام میکند.
در ۵۱ کیلومتری شهر سمنان نیز گورستان باستانی خرند به علت سالم ماندن اسکلتها از اهمیت خاصی برخوردار است. نوع قرار گرفتن دسته سفالهایی که در گور گذاشته شدهاند نشان میدهد که اجساد با دست راست در داخل گور قرار میگرفتهاند و در درون ظروف سفالی کنار آنها با توجه به پیدا شدن استخوان ران گوسفند، این گمان میرود که حیات پس از مرگ جسم برای این قوم اهمیت بسزایی داشته است. در این گورستان، گور ۵ مرد که به صورت طاقباز و در کنار هم دفن شدهاند کشف شده که در سمت راست آنها سرنیزهیی قرار گرفته و خنجری هم به کمر دارند و سرهایشان روی کتف راست خم است که این مشابهت در نوع تدفین نشان میدهد احتمالا بین مرگ آنها، همزمانی بوده و با آیینی خاص دفن شدهاند.
گورهایی نیز در منطقه گنداب در نزدیکی خرند یافت شدهاند که آنها نیز به صورت چمباتمهیی بوده و سلاحهای دفن شده با آنها بیانگر این است که در دومین عصر دوره آهن یعنی ۸۵۰ تا ۱۲۵۰ پیش از میلاد در این محل جنگ و درگیری انجام شده که به مرور به صلح انجامیده است. تفاوت سلاحهای کشف شده در این گورها با گور آن پنج مرد در خرند و همچنین نوع قرار گرفتن در گور میتواند بازگوی تفاوت زمانی بین این افراد باشد.
یکی از مواردی که شاید برای پایتختنشینان جالب باشد، وجود گورستانی باستانی در تپههای قیطریه است.
تهران با آنکه پیشینهیی ۲۰۰ ساله دارد اما در بررسیهایی که پس از آذر ۱۳۴۷ در تپههای قیطریه صورت گرفت، برای آن قدمت ۱۲۰۰ سال قبل از میلاد تخمین زده شد. در حدود ۳۵۰ گور باستانی در ۸۰۰۰ متر مربع که به صورت تدفینهای یک نفره و دو نفره و به شکل جنینی دفن شده بودند، کشف شدند که برای دفن آنها جهت خاصی در نظر گرفته نشده بود. تعدادی از آنها به پهلوی چپ دفن شدهاندکه شاید زمان دفن را به هنگام طلوع آفتاب نشان میداده و تعدادی هم به پهلوی راست و چیزی در حدود ۱۰ درصد به صورت چمباتمهیی و نیز تعدادی هم به پهلو و به گونهیی که صورتشان رو به آفتاب نیمروز باشد دیده میشوند. در کنار این اجساد اشیایی مانند انگشتر، کارد، گوشواره و سنجاق سر و… پیدا شده است که اعتقاد پس از مرگ آنها را تایید میکند و همچنین سفالهایی که رواج صنعت سفالگری موسوم به سفال خاکستری در آن زمان را نشان میدهد.
از روی آثار باقیمانده میتوان نتیجه گرفت که قومی مهاجر از مسیری که بعدها جاده ابریشم نام گرفت به تهران کنونی وارد شده و با مردمانی که از نظر تمدن دارای پیشرفت درخور توجه بودهاند، درگیری پیدا کرده و پس از غلبه بر آنها، خانههای خود را بر ویرانههای قوم پیشین بنا نموده و بعدها نیز این منطقه را به گورستان تبدیل کردهاند.
در تحقیق گروهی باستانشناسان ژاپنی در کوهپایههای گیلان و منطقه املش، جمجمههایی یافته شدهاند که با جمجمههای کشف شده در تپههای قیطریه، مشابهت ژنتیکی دارند و این گمان میرود که یا این قوم نیز بر اؤر برخورد با اقوام دیگر به سمت شمال کشور رانده شدهاند یا به صورت ییلاق و قشلاق به سمت شمال کشور تردد داشتهاند.
در گذشته نیز، بزرگان به تصور به یاد ماندن، برای خود دستور ساخت مقبرههایی میدادهاند که تعدادی از آنها امروزه نیز موجودند . که این مزارها خارج از سیستم گورستانی بوده و معمولا دارای سنگ قبرهای مخصوص بودهاند که در برابر پدیدههای طبیعی مقاومت بیشتری داشته باشند اما از نظر نوع تدفین، با توجه به اعتقادات مرسوم و رایج، با قوم همزمان خود مطابقت لازم را دارا هستند.
اقوام باستانی کناره دریای مازندران
۲- قوم کادوس
درباره خاستگاه، نژاد و گستره ی زندگی کادوسیان – که از اقوام باستانی گیلان به شمار می روند و این آن معنی را می دهد که جزو مغلان نبوده اند – دیدگاه های گوناگونی ابراز شده است. پلوتارک، نویسنده ی پرآوازهی یونان باستان، کادوس را سرزمینی کوهستانی با راه های دشوار معرفی نمود که همیشه ابر آسمانش را پوشانده و در جنگل هایش سیب و گلابی خودرو می روسد. استرابون، جغرافی دان یونانی زیستگاه کادوسیان را بلندی های کوهستانی بخش غربی و نیز قسمت جلگه ای گیلان می دانست. به گزارش سرهانری راولینسن کوهستان های شمالی و جنوبی دره ی سپید رود، زیستگاه طوایف کادوسی به شمار می رفت. بر پایه ی گزارش های جغرافی دانان و مورخان قدیم و نیز پژوهش های محققان معاصر، می تون گفت که کادوس سرزمینی کوهستانی، جنگلی و پرباران در دوسوی سپید رود بوده است. درباره ی نژاد کادوسیان از قدیم تا کنون دیدگاه های متفاوتی ارائه شده است.سر آرنولد ویلسن در پژوهش های خود اقوام جنوب دریای کاسپین، از جمله کادوسی ها را از ساکنان نخستین و بومی پیش از آریائیان می داند و نوشته است:
درباره خاستگاه، نژاد و گستره ی زندگی کادوسیان – که از اقوام باستانی گیلان به شمار می روند و این آن معنی را می دهد که جزو مغلان نبوده اند – دیدگاه های گوناگونی ابراز شده است. پلوتارک، نویسنده ی پرآوازهی یونان باستان، کادوس را سرزمینی کوهستانی با راه های دشوار معرفی نمود که همیشه ابر آسمانش را پوشانده و در جنگل هایش سیب و گلابی خودرو می روسد. استرابون، جغرافی دان یونانی زیستگاه کادوسیان را بلندی های کوهستانی بخش غربی و نیز قسمت جلگه ای گیلان می دانست. به گزارش سرهانری راولینسن کوهستان های شمالی و جنوبی دره ی سپید رود، زیستگاه طوایف کادوسی به شمار می رفت. بر پایه ی گزارش های جغرافی دانان و مورخان قدیم و نیز پژوهش های محققان معاصر، می تون گفت که کادوس سرزمینی کوهستانی، جنگلی و پرباران در دوسوی سپید رود بوده است. درباره ی نژاد کادوسیان از قدیم تا کنون دیدگاه های متفاوتی ارائه شده است.سر آرنولد ویلسن در پژوهش های خود اقوام جنوب دریای کاسپین، از جمله کادوسی ها را از ساکنان نخستین و بومی پیش از آریائیان می داند و نوشته است:
“ساکنان اولیه ایران که اولاد آنان هنوز در گیلان و مازندران و در نواحی جنگلی سواحل خزر یافت می شوند… به وسیله ی اقوام بادیه نشین آریایی زبان … از سرزمین خود رانده شدند و این امر از دوهزار سال پیش از میلاد آغاز شده است و قرن ها ادامه یافت.”
پلین مورخ سده ی اول میلادی کادوسیان و گِل ها(گیل در زبان گیلکی می شود گل) را قوم واحدی می داند. ژ دوسنت کروا در کتابی با نام تحقیقات تاریخی و جغرافیایی درباره ی سرزمین ماد تالیف کرده است، آورده که دنیس لو پیریژت از این قوم با نام گل سخن گفته است. دیاکونوف کادوسیان را تیره ای از یک قوم ساکن در جنوب دریای کاسپین معرفی می کند. وی کادوسیان را – که در منابع ارمنی کاتی شیان نامیده شده اند – قبیله ای مهم و مستقل می داند که در کوه های جنوب رود ارس، در ناحیه ای میان گل ها و کاسپیان زندگی می کردند. دیاکونوف هم چنین درباره ی آنان نوشته است:
“کادوسیان هنوز در دوران جماعت های بدوی می زیستند و محتملاً به شکار و دامداری می پرداختند و شاید به باغداری نیز اشتغال داشتند و دو پیشوا امورایشان را اداره می کرد.پادشاهی ماد از عهده ی مطیع ساختن ایشان بر نیامد.”
بارتولد درباره ی کادوسیان نوشته است:
“در عهد قدیم سکنه ی گیلان را کادوسیان تشکیل می دادند که در قید اطاعت دولت هخامنشی نبودند. همین قوم یا قسمتی از آن را گل… هم می نامیدند و ولایت گیلان کنونی نام خود را از اسم قوم مزبور دارد. بعد در شرق این سامان ماردان یا امردان سکونت داشته اند و رود سپید رود به نامشان “آمارد” نامیده می شد…”
پژوهشگران ایرانی در تحقیقات خود درباره ی کادوسیان دیدگاه های متفاوتی اباز داشته اند. پیرنیا درباره ی کادوسان، بر پایه ی گزارشات مورخان یونانی چنین نوشته است:
“کادوسیان مردمی بوده اند که در گیلانات سکنی داشته اند. بعضی تصور می کنند که این ها نیاکان تالش های کنونی بوده اند و کادوس مصحف شده ی یونانی تالوش است که در قرون بعد تالش یا طالش شده. عجالتاً مدرکی برای تائید این حدس نداریم. کادوسیان را بعضی محققین از بومی های ایران پیش از آریائیان به این سرزمین می دانند و این ها گیلان و قسمت شمالی شرقی آذربایجان سکنا داشتند.”
اما دکتر محمد جواد مشکور درباره ی کادوسیان نوشته است: “کادوسیان مردمی بودند که در گیلان جای داشتند و ظاهرا نیاکان تالش های کنونی بوده اند و کادوس مصحف یا یونانی شده تالوش استن که بعد ها تالش شده است و از بومیان سابق ایران قبل از آمدن آریاائیها بوده اند.”
احمد کسروی نیز تالش های کنونی را بازماندگان کادوسیان می دانست و در این باره نوشته است:
“این بی گفت و گو است که نشیمن “کادوسان” در کوهستان شمال شرقی آذربایجان، در آن جا می بوده که اکنون جایگاه تالشان است. ولی دانسته نیست که آنان کی رفته اند، و اینان به جایشان کی آمده اند؟… می باید گفت: نه کادوسان از میان رفته اند و نه تالشان از جایی دیگر آمده اند. این تالشان فرزندان و بازماندگان همان کادوسان هستند و نام تالش از نام کادوس می باشد.”
بر اساس گزارش های مورخان دوره ی باستان، کادوسی ها مردمی پیکارجو و جنگاور بوده اند. آنان هنگامی که از جنگ ها و کشمکش های درونی فارغ می شدند، به پیکار با بیگانگان بر می خواستند و یا در مقابل شرایطی، نیروی جنگی خود را به اقوام دیگر و هم پیمانان خود که د حال جنگ با دشمنان خود بوده اند واگذار می کردند. جنگاوران کادوسی به شرح تاریخ نویسان باستانی(کتزیاس و گزنفون) با ماد ها، آشوریان و بابلی ها بارها به پیکار برخاستند. کادوسان هم چنین به هنگامی توان یابی کوروش در ایران، با وی متحد شدند و وی را در چیرگی بر دولت های ماد، لیدی و بابل یاری کردند و این به آن معنی نیست که زیر فرمان کوروش رفته باشند. در هنگامه یورش اسکندر مقدونی و نبردهای پی در پی او با سپاهیان داریوش سوم هخامنشی، کادوسیان در پیکار با لشکریان یونانی و مقدونی نقش برجسته ای بر عهده گرفتند و در پیکارها به پیروزی هایی نیز دست یافتند. کادوسی ها از قرن هشتم پیش از میلاد در بسیاری از جنگ ها متحد سکاها بوده اند و با آن ها روابط نزدیک و دوستانه ای داشته اند.
اقوام باستانی کناره دریای مازندران
ا – قوم کاس
یکی از معروفترین و قدیمی ترین اقوامی که به عنوان ساکنان گیلان معرفی شده اند، قوم کاس است که از دو تیره ی کاس پی و کاس سی تشکیل میشد.
“پی” به معنای رود یا آب است و کاس پی یعنی کاسی های ساحل نشین و “سی” هم به معنای سنگ و کوه است و به کاس سی یعنی کاسی های کوه نشین…ژ
اقوام باستانی کناره دریای مازندران
ا – قوم کاس
یکی از معروفترین و قدیمی ترین اقوامی که به عنوان ساکنان گیلان معرفی شده اند، قوم کاس است که از دو تیره ی کاس پی و کاس سی تشکیل میشد.
“پی” به معنای رود یا آب است و کاس پی یعنی کاسی های ساحل نشین و “سی” هم به معنای سنگ و کوه است و به کاس سی یعنی کاسی های کوه نشین…
انسان که از پیش از حمله آریائیان به فلات ایران، از آوازه و قدرت زیادی برخوردار بودند، نه تنها گیلان، بلکه چنان که در نقشه مشرق قدیم تشان داده شده است در کناره ی غرب دریای کاسپین از محل تلاقی رود کرا و ارس تا جنوب و جنوب غربی این دریا می زیستند.
نام این قوم در منابع تاریخی به صورت های کوشائیو، کوسایی، کیس سی، کوس س و کاس سی ثبت شده است. دانشمندانی مانند هنری فیلد، ارنست هرتسفلد و سر آرتر کیث بر این باورند که کاسپیان در هزاره ی چهارم و پنجم پیش از میلاد کشاورز بودند و دانش کشاورزی را در کنار دریاکناران کاسپین و اطراف رود سند، جیحون، سیحون، دجله و فرات منتشر کردد. لازم به ذکر است که کاس ها به دلیل شهرت و اهمیت خود در دنیای باستان ، دریایی که اکنون با نام خزر در ایران مشهور است و اقوام مختلفی در طول تاریخ در کنار آن زیسته اند را به نام خود ثبت کرده اند. غربی ها هنوز این نام را به نام کاس ها می شناسند و در منابع و نقشه های جغرافیایی این دریا را کاسپین (Caspian sea) می نامند. البته بنده فکر می کنم در ایران هم باید روال عوض شده این دریا را با نام حقیقی اش بخوانند، درست همانند این است که به خلیج فارس یا همان دریای پارس بگویند خلیج عربی. شرایط دقیقا مشبه است. باری، گیرشمن درباره ی قدیمی ترین سندی که اشاره به نام کاس ها دارد، نوشته است:
“قدیمی ترین مراجعی که در آن ها ذکر کاسیان به میان آمده است، متون مربوط به قرن بیست و چهارم پیش از میلاد است که متعلق به عهد پوزورو – اینشو شیشناک است. به نظر می رسد که آنان در طی هزاره ی سوم پیش از میلاد، این قوم از نسبتاَ بی اهمیت بوده است. آشوریان آنان را به نام کاسی می شناختند. این اسم به شکل کوسایوئی توسط استرابون یاد شده و او جای کاسیان را در ناحیه شرقی تر، در دربند های خزر، بالای تهران کنونی یاد می کند که جزوی از قلمرو گیلان بود. تصور می شود نام شهر قزوین نیز و هم چنین دربای خزر ممکن است حاکی از خاطره ی این قوم باشد…
نام قوم کاس در هیچ یک از اسناد و کتیبه های هخامنشی نیامده است، اما هرودوت، تاریخ نویس دوره ی باستان در فهرست مالیاتی ای که از ایران تهیه کرده است، ضمن شرح استان یازدهم، از کاسپی ها! نیز نام می برد.(البته این در حالی است که خود داریوش در کتیبه اش از این قوم به عنوان تابع نام نمی برد و این به اصطلاح پدر تاریخ!!!! که مخصوصا ارقام فوق العاده دقیق تاریخی ارائه می دهد از قبیل لشگرکشی ۵ میلیونی خشایار شاه چیزی می نویسد که خود شاه هم ننوشت! پس می توان ۹۹% به درستی مطلب شک کرد) به نوشته پدر تاریخ !، هرودوت، آنان سالیانه ۲۰۰ تالان معادل ۵۳۰۰ کیلوگرمنقره به دولت هخامنشی پراخت می کردند. هم چنین در بند های ۶۷ و ۶۸ کتاب هفتم تاریخ هرودوت، از کاسیان به عنوان گروه های مسلحی به خشایار شاه در ارتش ۵ میلیون نفری اش! کمک می کرده اند. البته من فکر می کنم که در آن دوران هرودوت نمی دانست می تواند از واحدی به نام میلیارد هم استفاده کند، وگرنه…
در زمان یورش اسکندر به ایران، کاسی ها در برابر سپاه یونانی و مقدونی مقاومت زیادی نشان دادند و اسکندر نتوانست سرزمین آنان را فتح کند و برآنان پیروز شو. از دوره ی اشکانیان نام کاس پی ها و کاس سی ها به مرور فراموشی سپرده شد، به گونه ای که در آستانه ی پیدایش مسیحیت دیگر در منابع تاریخی از آنان یادی نشده است. به نظر می رسد این قوم پیش از تاریخ – که نامش در ادوار تاریخی در ردیف نام اقوامی آمده است که در جنگ ها در سپاه شاهنشاهان ایران حضور می یافتند – با پیش آدن حوادث تازه در فلات ایران، اقوام بومی و ایرانی مستحیل شده اند، هر چه امروز نامشان در گیلان و مازندران و سایر نقاط ایران در اعلام جغرافیایی باقی مانده است، مانند نام واژه های کاسان، کاسی سرا، کاس احمدان در قسمت غربی گیلان. هم چنین به جز دریای کاسپین که در نقشه های جهانی به این نام معروف است، کوه قفقاز (کوه کاس) و شهر قزوین(کاسپین) . کاشان نام خود را از قوم کاس گرفته اند. این نامواژه ها از جمله شواهد سکونت کاس ها در دوسوی البرز در زمان های دور هستند.
بر پایه های گزارش های مورخان پیشین و پژوهش های محققان و باستان شناسان دوره ی معاصر، کاس ها از قدی می ترین اقوام شناخته شده پیش از آریائیان در فلات ایران به شمار می روند، پس از قرن ها زندگی در نواحی ساحلی و کوهستانی کرانه ی شرقی، غربی و جنوبی دریای کاسپین به دلایلی چون افزایش جمعیت و تراکم جمعیت و یا فشار اقوام مهاجر، ناگزیر به طرف سرزمین های جدید حرکت کردند. در همین راستا، گروهی از آنان که کاس پی خوانده می شدند، با پشت سر گذاشتن سرزمین های شمالی البرز، به سوی دامنه های جنوبی البرز سرازیر شدند و در آن سرزمین ها جای گرفتند و گروهی دیگر که کاس سی نام گرفتند با گذشتن از کوهستان های شمال ایران، وارد غرب ایران شدند و بر خاور و باختر رشته کوه های زاگرس چیرگی یافتند. گروهی از اینان پس از چندی، به دلیل تداوم موج های مهاجرت و فشار اقوام تازه وارد، ضمن برجای گذاشتن آثاری از تمدن خود در دره های زاگرس، در جلگه ی میان رودان نفوذ کردند و با تشکیل دولتی نیرومند(سومر) از سال ۱۷۴۷ تا ۱۱۷۱ پیش از میلاد در این بخش از آسیا فرمان راندند. استرابون، جغرافی دان و وقایع نگار مشهور یونان باستان خاستگاه کاس سی های باختر ایران را جنوب رود ارس و کنار دریای کاسپی معرفی می کنند و آنان را مهاجرانی می دانند که از کنار آن دریا به زاگرس و میان رودان راه یافتند. وی در نوشته هایش مسیر مهاجرت کاس سی ها را که در یادداشت های تاریخی با نام های مختلف یاد شده اند – از دریاکناران به زاگرس (نواحی کردستان، کرمان شاهان، لرستان) و میان رودان دانسته است. بارتولد خاور شناس معروف روسی بر این باور است که کاسپیان همان کاسیان هستند که زندگی در سواحل دریای کاسپی را به کوهستان های باختر ایراان ترجیح دادند و به همراه سایر تیره ای از کاسی هایی (کاسیت ها) به شمار می آورد که در باختر ایران از قدرت و نفوذ فراوانی برخوردار شدند. برخی از مورخان دنیای باستان مانند پلین این نام را به تمام قبایل و اقوام ساکن سواحل جنوبی دریای کاسپین که یک گروه زبانی مشترک را در مقابل گروه زبان مادی تشکیل می دادند، اطلاق می کند. بعی از محققان نژاد و زبان کاس ها را هندواروپایی دانسته اند، از جمله دکتر مشکور نوشته است:
“به قول استرابون، کاسی ها از ماد و کنار دریای کاسپین به حوالی لرستان آمده بودند… از بررسی نام های خدایان و شاهان آن ها معلوم می شود که زبان ایشان با زبان مردم قفقاز یک ریشه داشته و شباهت زیادی به زبان هندواروپایی دارد. بنابر این میتوان تصور کرد که آنان چون ماد ها از نژاد آریایی بودند که پیش از قوم ماد و پارس به این منطقه آمده بودن” البته درا ین نوشته پارت ها جاگذاشه شدند. ولی امروزه معلوم شده که آریایئها از سمت شرق ایران وارد شده اند. آن دسته از آریایی هایی که از قفقاز جداگانه به فلات ایران و منطقه گیلان آمده اند سیت ها یا همان سکاها بودند که در آینده درباره آن ها بحث خواهد شد.
اما دیاکونوف، مورخ و باستان شناس روسی با رد این دیدگاه، ندعی است که هنوز مدارکی معتبر به دست نیامده تا نشان دهد کاس ها از نظر نژادی یا زبانی با اقوام هندواروپایی مرتبط بوده اند. به باور وی، آنان از دوران دیرین که کسی به یاد ندارد، در بخش هایی از ایران زندگی می کردند. هرتسفلد و سر آرتور کیت، دوتن از خاورشناسان برجسته ی معصر کاسپیان را نام قابل قبولی برای اهالی بومی و هم چنین فلات ایران پیش از ورود آریایی ها می دانند. این دو پژوهشگر دنیای باستان هم چنین بر این باورند که کاسپیان در هزاره ی چهارم و پنجم پیش از میلاد کشاورز بودند و دانش کشاورزی را در کنار دریاکناران کاسپین و اطراف رود سند، جیحون، سیحون، دجله و فرات منتشر کردد. پروفسور گیرشمن نیز بر پایه ی تحقیقات گسرد ی خود درباره ی نخستین اقوام ساکن در فلات ایران انجام داده اند، بر این باور است که نام کاس سی یا کاس پی ممکن است مفهوم نژادی وسیع تری از نام قومی واحد اشته باشد و همه اقوام آسیایی (غیر هندواوپایی، غیر ترک، غیر شرق دور و غیر سامی) را که ایران را به اشغال خود در آوردند در بر گیرد.
ممکن است بگویید این انسان ها از کجا آمده اند که جزء هیچ کدام از دستجات بالا نیستند در پاسخ باید گفت که:
درباره ی زمان پیدایش انسان و آغاز فعالیت او بر روی کره زمین، بر اساس فسیل های یافته شده از بشر اولیه، دیدگاه های گوناگونی ارائه شده است. بسیاری از دانشمندان بر این باورند که یک میلیون سال پیش (هم زمان با آغاز دوران چهارم زمین شناسی) انسان های اندیشمند پیدا شدند. تا کنون، تمامی دانشمندان، شرق آفریق را منشا انسان دانسته اند. بر اساس دیدگاه دانشمندان، انسان های نخستین پس از حضور در آفریقا، به اروپا، آسیا مهاجرت کردند و در سرتاسر این دوقاره پراکنده شدند. در طی این فرآیند، انسان های نخستین وارد خاور میانه و فلات ایران شدند و دسته هایی از آنان در جست و جوی مکانی بهتر برای زندگی، به مرور در نواحی جنوبی دریای کاسپین جای گرفتند.
در این قسمت میخواهم از چیزهایی براتون بگم که مردم عامی به این حرفها میخندند ولی حفارانی که حتی باری هم از زیر خاک در نیاورده اند میدانند که این موارد وجود دارد و اتفاق افتاده است.
اول براتون بگم که در زمانهای قدیم علم خیلی پیشرفت کرده بود و در یک مقطعی از زمان حتی میتوان گفت در بسیاری از موارد از امروز پیشرفته تر بوده است. مثلا در مورد اهرام ثلاثه که میدانیم امروزه هم با این تکنیک پیشرفته نمی توان نظیر آن را ساخت یا مجسمه ونوس که یک پای آن در جنوب دریای مدیترانه بوده و پای دیگر آن در شمال دریا و اینها اثبات شده است و نمی توان دلیلی برای آن آورد یا گفت که چطور همچین چیزی در آن زمان امکان پذیر بوده است که امروزه نمی توان این کار را انجام داد و …
شناخت علوم باستانی
در این قسمت میخواهم از چیزهایی براتون بگم که مردم عامی به این حرفها میخندند ولی حفارانی که حتی باری هم از زیر خاک در نیاورده اند میدانند که این موارد وجود دارد و اتفاق افتاده است.
اول براتون بگم که در زمانهای قدیم علم خیلی پیشرفت کرده بود و در یک مقطعی از زمان حتی میتوان گفت در بسیاری از موارد از امروز پیشرفته تر بوده است. مثلا در مورد اهرام ثلاثه که میدانیم امروزه هم با این تکنیک پیشرفته نمی توان نظیر آن را ساخت یا مجسمه ونوس که یک پای آن در جنوب دریای مدیترانه بوده و پای دیگر آن در شمال دریا و اینها اثبات شده است و نمی توان دلیلی برای آن آورد یا گفت که چطور همچین چیزی در آن زمان امکان پذیر بوده است که امروزه نمی توان این کار را انجام داد.
حالا میخوام مواردی از آن را که در ایران اتفاق افتاده است و مردم آن حوالی دیده اند برایتان بگم و بریم جلو تا به نتایج خوبی برسیم.
بعضی از این مسائل ساعت و زمان خاص دارند و بعضی دیگر به شرایط محیط بستگی دارند. یکی از این عجایب در دریاچه اشتران کوه است که در این دریاچه پری دریائی دارد که هر چند سال یکبار نمایان میشود و بسیاری از اهالی منطقه آن را دیده اند .
در دریاچه طار ورامین هر چند سال یکبار در یک زمان مشخص در میان دریاچه قصری از زیر آب نمایان میشود و پس از چند دقیقه دوباره به زیر آب میرود و این قصر را نیز اهالی منطقه دیدهاند و گفته میشود که این قصر در زمان پیشدادیان ساخته شده است.
و خیلی از این موارد که باور آنها سخت است ولی واقعیت دارد.
اینها را گفتم تا پیش زمینه ای شود برای جمله ای که می خواهم بنویسم و آن جمله ، اکسیر است.
اکسیر هم به معنای کمیاب است و در زمانهای قدیم به داروهائی می گفتند که هر کدام کار خاصی انجام میدادند. مانند: اکسیر مو ، اکسیر دندان ، اکسیر چشم ، اکسیر شمس و نایاب ترین اکسیر که به آن اکسیر اعظم می گفتند.
اکسیر را دانشمندان یونانی و دانشمندان ایرانی ساختند و نوعی دارو محسوب می شد که البته در دسترس کلیه مردم وجود نداشت.
اکسیر بیشتر از گیاهان و گاهی اوقات چیزهائی از حیوانات هم به آن اضافه می شده است.
اکسیر به صورت دو قلو هست یعنی نر و ماده دارد و هر کدام به تنهائی به هیچ دردی نمی خورند و باید با فرمول دقیق با هم مخلوط شوند تا کارایی داشته باشند.
اکسیر اکثرا در شیشه هست و درب آن با ساروج پلمپ گردیده است و اگر کسی آگاهی نداشته باشد و درب آن را باز کند ظرف چند دقیقه فاسد می شود. و کسی می تواند از آن استفاده کند که علم مصرف آن را داشته باشد.
هر نوع از اکسیر فقط برای درمان امراض خود ساخته شده است و هیچکدام بدرد کاری جز فرمول خود نمی خورد. مثلا وقتی شما اکسیر دندان دارید و بعد از صد سال دندانهایتان ریخته است می توانید با مصرف آن دوباره دندان در بیاورید و سالهای زیاد با دندانهای جدید زندگی کنید.
اکسیر اعظم بزرگترین یافته دانشمندان آن زمان بود که با داشتن آن میتوان هیچ وقت به مرگ طبیعی یا مریضی فکر نکرد چون با استفاده از آن انسان نه مریض میشود نه میمیرد.
افراد زیادی اکسیر اعظم را خوردند و عمری طولانی پیدا کردند مانند نمرود که ششصد سال عمر کرد و باعث مرگش نیز خودش شد وگرنه خیلی بیشتر از اینها عمر میکرد.
اینطور نیست که فکر کنیم هر کسی اکسیر دارد عمر جاودان میکند ، بلکه تا وقتی که اکسیر برای خوردن دارد مرگ به سراغش نمیآید.
بعضی وقتها میبینیم یا میشنویم که در یک دهات مردی یا زنی عمرش به صدو پنجاه سال رسید یا بیشتر. همه به اشتباه میگویند که چون در دهات و جای خوش آب و هوا هست و چیزهای طبیعی می خورد اینچنین عمری طولانی دارد ولی تا به حال کسی پرسیده است که چرا بقیه اهالی آن دهات یک چنین عمری ندارند؟؟
دلیل عمر طولانی آن مرد خوبی آب و هوا یا خوردن چیزهای سالم و مقوی نیست.
این مرد نا خواسته و بدون اینکه خود بداند یکی از مواد تشکیل دهنده اکسیر را خورده است. شاید در کوه یا بیابان نوعی علف که حتی خود نفهمیده که این گیاه در میان ناهار یا عصرانه آن مرد بوده است. و به این صورت عمری طولانی یافته است.
مقدار اکسیر بسیار محدود است و تعداد انگشت شماری از دانشمندان قدیم موفق به ساخت آن شده اند. یکی از این دانشمندان بزرگ سندوس طبیب بود که در دربار اردشیر دراز دست خدمت میکرد و روایت است که هنوز زنده است و پس از فرار از دربار اردشیر در جایی بدون اینکه کسی او را بسناسد مشعول زندگی شد.
خیلی ها سعی کردند اکسیر تقلبی را در بازار های حفاری بفروش برسانند ولی بر عکس این که همه فکر میکنند شناخت اکسیر تقلبی بسیار سخت است و می توانند از این را شیادی کنند و مردم را گول بزنند ، شناخت اکسیر اصل بسیار راحت است و اگر راهش را بلد باشی و کور هم باشی میتوانی تشخیص بدهی که این اصل است یا تقلبی.
بعضی ها می گویند که اگر اکسیر وجود داشته باشد بعد از کشف آن می توان در آزمایشگاهای مجهز از روی آن ساخت و دیگر مرگ معنی ندارد. در صورتی که اینطور نیست ، همه ما میدانیم که در طول زمان بسیاری از حیوانات و گیاهان که در گذشته وجود داشته اند درگر وجود ندارند و نسل آنها از بین رفته است. پس شاید بتوان اکسیر را تفکیک کرد و مواد تشکیل دهنده آن را شناخت که تازه این هم امکان ندارد ولی بفرض این که بشود باید دید آیا این گیاهان هنوز هم وجود خارجی دارند یا از بین رفته اند؟ (خدا میداند).
” فرهنگ تدفین در ملل و ادیان مختلف “
انسان در طول تاریخ اجتماعات به اشکال گوناگون مردگانش را دفن کرده است. شکلهایی از تدفین وجود دارد که با هنجارهای فرهنگ ایرانی و اسلامی ما ناهمخوان است. با این حال نباید فراموش کرد که ملتهایی هم هستند که فرهنگ تدفین ما را نمیپسندند.
در این میان اما مرگ بیپرواترین و صریحترین سویهی زندگی و یک واقعیتِ مسلم است. به این جهت یکی از مشکلات انسانها همواره این بوده است که مردگانشان را چگونه و کجا دفن
کنند.
در کهنترین شکل تدفین ، جنازه را در حالت جنینی دفن میکردند
پیشینهی کهنترین گورهایی که تاکنون یافت شده است، به پنجاه هزار سال پیش از میلاد مسیح میرسد. در کهنترین شکل تدفین ، در عصر پیشاسنگی جنازه را مانند جنین در شکم مادر به پهلو در یک گور سنگی میخواباندند.
تدفین به شکل جنین از یک سو این توهم را ایجاد میکرد که جنازه به خواب فرورفته است و از سوی دیگر از امید به بیداری و تولدی دیگر پس از رستاخیز نشان داشت. اجداد ما در آن دوران بسیار دور جنازهی مردگان را طنابپیچ میکردند. احتمالاً به این دلیل که میترسیدند مردگان زنده شوند و سراغ زندگان بیایند.
مراسم تدفین در فرهنگهای کهن که پیشینهشان به سه هزار و پانصد سال پیش از میلاد مسیح میرسد بسیار اهمیت داشت. گورهایی عظیم به طول دوازده متر که با تختهسنگ بنا میکردند از اهمیت تدفین در این فرهنگها نشان دارد.
در این گورها یکصد جنازه جا میگرفت و روی آن را با خاک میپوشاندند. چنین گورهای عظیمی به بناهای باشکوه شباهت داشت و ساختن آنها وقت و هزینهی زیادی میطلبید.
در سدههای میانه، پیش از آغاز دوران روشنگری که همه چیز با افسانه درآمیخته بود، برخی اروپائیان، از جمله آلمانیها اعتقاد داشتند که این گورها را غولها برای خودشان ساختهاند.
در یونان قدیم مردگان را در تابوتی از سنگ آهک قرار میدادند و این تابوت سنگی را سارکوفاگوس یا «گوشتخوار» میخواندند. واژهی تابوت در برخی زبانها مانند آلمانی و فرانسه را بعدها از همین واژهی سارکوفاگ استخراج کردند.
در قرون وسطی گمان میبردند که روح انسان در قلب او جای دارد. از این رو برخی پادشاهان و هنرمندان بزرگ وصیت میکردند که قلبشان را جداگانه دفن کنند. ریچارد شیردل، ناپلئون بناپارت، دانته و شوپن از مشاهیریاند که قلب آنان جداگانه دفن شده است.
در کنعان و ایران ، جنازهی میت را در غار یا در دل کوه قرار میدادند
در کنعان و در ایران، جنازهی میت را در غار یا در دل کوه قرار میدادند. در نقش رستم، در سینهی کوه مقبرههای عظیمی از دوران هخامنشی و ساسانی به یادگار مانده است.
داریوش کبیر، اردشیر، داریوش دوم و خشایارشا را در دل کوه دفن کردهاند.
پس از تصلیب مسیح ، جنازهی او روی زمین مانده بود. روایت است که ژوزفِ آریماتئا، از یاران مسیح، گور خود را که در غاری قرار داشت به مسیح بخشید و جنازهی او را در آن غار نهادند. مسیحیان اعتقاد دارند که مسیح، سه روز بعد زنده شد و از این غار به آسمان عروج کرد. این واقعه که در کتاب مقدس آمده است به روایتِ عید پاک شهرت دارد و منشأ مهمترین عید مسیحیست.
حوالی ستودانها، هزاران کلاغ و مراغ لاشهخوار در پرواز بودند
مردگان را فقط در خاک یا در دل کوهها دفن نمیکردند. در فرهنگ ایرانی – زرتشتی تدفین در هوا مرسوم بود. در این آئین زمین و آتش تبرکی دارد و روح که از بدن انسان بیرون رفت پیکر مرده بسیار پلید و ناپاک است و هر چیز را آلوده میکند. به همین جهت مرده را نباید به خاک یا به آتش سپرد.
زرتشتیان از زمان ساسانیان هر جا که بودند دخمههایی میساختند و مرده را به آنجا میبردند و در هوای آزاد، کنار دیواری مینهادند تا مرغان شکاری و حیوانات درنده آنها را بدرند و متلاشی کنند و وقتی که فقط استخوانی از مرده باقی میماند، استخوان او را برمیداشتند و در محوطهی کوچکی میگذاشتند و به آن «ستودان» میگفتند که به روایت استاد فقید، سعید نفیسی مخفف کلمهی استخواندان است.
استاد نفیسی در خاطرات دوران جوانیاش از برخی اعتقادات خاص زرتشتیان یاد میکند. اگر کلاغ یا لاشخور چشم راست مرده را درآورده بود، گمان میکردند مرده آمرزیدهتر است. اگر دست راست زودتر از بدن جدا میشد، باز هم مرده آمرزیدهتر بود. اگر مرده را کنار دیوار دخمهای میایستاندند و تعادل خود را از دست میداد و برای مثال به پشت میافتاد، آمرزیدهتر بود تا این که به رو افتاده باشد.
اگر روی پای خود میافتاد یا به حال نشستن درمیآمد، گمان میکردند روح او معذب است. بدتر از همه مردهای بود که سرش از تنش جدا میشد. بدیهیست که حوالی این دخمهها همیشه هزاران کلاغ و مرغان لاشخوار در پرواز بودند.
در آمریکای شمالی، در فلوریدا قبیلهی سمیول از قبایل سرخپوست مردگانش را در تنهی پوک درختان میگذاشت تا به تدریج تجزیه شود. برخی قبایل سرخپوست هنگام کوچ از جایی به جایی دیگر مردگانشان را روی زمین میگذاشتند و به کوچ خود ادامه میدادند.
پیش میآمد که سالخوردگان این قبایل، وقتی هنگام مرگشان فرامیرسید، از قبیله جدا میشدند و به کوه میزدند و در آرامش و در انزوا میمردند. جنازهی آنان در همان محل میماند تا به تدریج تجزیه شود و از بین برود.
تدفین در آب
در تبت، هرگاه زنان باردار و جذامیان میمردند، جنازهی آنان را به رود میسپردند. وایکینگها نعش مردگانشان را سوار قایق کوچکی میکردند و به آب میسپردند. در آلمان اخیراً تدفین در آب مرسوم شده است. در این نوع تدفین جنازه را ابتدا میسوزانند و سپس خاکستر آن را در ظرفی قرار میدهند که در آب حل میشود. ظرف را به آب میسپارند.
هندوها و ژرمنها، مردههایشان را میسوزاندند
در هندوستان، سوزاندن مردهها مرسومترین شکل تدفین است. هزار و پانصد سال پیش از میلاد مسیح ژرمنها مرده را میسوزاندند و خاکستر آن را به همراه اشیای زینتی که از مرده به جای مانده بود، در یک ظرف گلی ساده جمع میکردند.
در میان هندوها رسم است که وقتی کسی میمیرد، اگر دارای فرزند است، پسر ارشد میبایست آتش را بیفروزد. هندوها اعتقاد دارند که روح مرده با سوزندان جسم او آزاد میشود.
در غرب سوزاندن مرده مرسوم است. خاکستر مرده و برخی حیوانات خانگی را در ظرفی مینهند و این ظرف را به خاک میسپارند.
در همهی فرهنگها، تدفین با مذهب درآمیخته است
مراسم تدفین از یک سویهی تسلیدهنده برای بازماندگان برخوردار است. در زمان رومیها وقتی مردهای در آتش میسوخت، بازماندگان از دیدن دودی که از جنازه برمیخاست تصور میکردند که روح مرده همراه با آن دود به آسمان میرود و با این فکر خود را تسلی میدادند در حالیکه بعدها با آمدن مسیحیت و اسلام سوزاندن مرده، نشانگر بیاحترامی به جسم انسان بود.
بهتر بود که جسم انسان را در کفن بپیچانند یا در تابوت بگذارند و در قبر قرار دهند تا روز رستاخیز فرارسد و معاد اتفاق بیفتد. به همین جهت پس از فراگیر شدن مسیحیت در اروپا، سوزاندن جنازهها که تا پیش از آن مرسوم بود ورافتاد و به همین شکل پس از غلبهی مسلمانان بر ایرانیان نهادن جنازهها در دخمهها منسوخ شد.
در قرون وسطی تنها زنانی را که به جادوگری متهم میشدند، پس از محاکمه در محاکم تفتیش عقاید با آتش میسوزاندند. دلیل میآوردند که با این تمهید روح شیطانی و پلید جادوگران همراه با جسمشان برای همیشه نابود شود.
با توجه به دگرگونی باورها و آئینهای تدفین در تاریخ اجتماعات میتوانیم بگوییم که در همهی فرهنگها تدفین با مذهب درآمیخته و به همین جهت با تغییر مذهب، آیین تدفین نیز دگرگون میشده است.
تدفین در زمانهی ما
مسلمانان و یهودیان با سوزاندن مرده مخالفاند. در اسلام و یهودیت میبایست مرده را حتماً در خاک دفن کرد. در یهودیت هر گور، تنها به یک جنازه اختصاص دارد.
اما در ایران با افزایش جمعیت، به تدریج از اوایل دههی پنجاه خورشیدی گورهای دو و سه طبقه به وجود آمد. پیش میآید که اعضای یک خانواده را در یک گور سه طبقه قرار دهند. سنگی به نام سنگ لحد هر یک از این طبقات را از هم جدا میکند و به هر مرده یک سنگ قبر مجزا تعلق میگیرد.
در اسلام و یهودیت، نبش قبر جایز نیست و اصولاً شایسته نیست که آرامش مردگان به هم بخورد. گورستان در این مفهوم یک خانهی ابدی و از برخی لحاظ پندآموز است.
گورستان اهل تسنن، ساده است و پیش میآید که گورها بینام و نشان باشند و تنها سنگی ساده بر آن بنهند. در مراکش سنگ قبر را به اندازهی قامت مرده میتراشند و جز این هیچ نام و نشانی از مردگان باقی نمیگذارند.
اما در فرهنگ ایرانی و اسلامی ، آرامگاه و سنگ قبر اهمیت دارد، چنانکه بسیاری از آرامگاهها از نظر معماری و بسیاری از سنگ قبرها از نظر خوشنویسی، شاهکارهایی به شمار میآیند.
پس از دوران روشنگری در غرب، سوزاندن جنازهها از نو مرسوم شد. کلیسای کاتولیک تا سالها با این نوع تدفین مخالف بود. با این حال در سال ۱۹۶۹ به دلیل کمبود جا ، کلیسا مجبور شد با سوزاندن جنازه موافقت کند.
سوزاندن جنازه و دفن خاکستر آن ، به مراتب ارزانتر از تهیهی تابوت و اجارهی یک گور به مدت پنج تا سی سال است. به همین جهت بسیاری از اشخاص در غرب وصیت میکنند که بعد از مرگ جنازهی آنان را بسوزانند.
در ایتالیا و در هلند، مرده را الزاماً نمیبایست در گورستان دفن کرد. اما در بسباری از کشورها مانند ایران، آلمان و فرانسه، مرده باید حتماً در گورستان دفن شود و برای این کار، بازماندگان به جواز دفن نیاز دارند.
در آلمان تا سال ۲۰۰۳ مرده را حتماً میبایست در تابوت بگذارند و دفن کنند. اما در سال ۲۰۰۳ این قانون را برداشتند و اکنون مسلمانان میتوانند مشروط بر موافقت سازمان گورستان، مردههایشان را در کفن بپیچانند و به خاک بسپرند.
لذا بدینوسیله از تمامی پژوهشگران و استادان عالیقدر و همچنین دوستاران تاریخ و تمدن ایران زمین ، دعوت میشود تا هر نظر و مطلبی در اینباره دارند را با ذکر دلایل و ارائه مستندات خود ، در قسمت نظرات مخاطبین، اعلام نموده تا با نام و مشخصات خود فرستنده در صفحه اصلی وبلاگ به نمایش گذاشته شود.
اشاره : مطالعه تدفین در بررسی های مربوط به مردم شناسی و شناخت جوامع ابتدایی و تاریخ تحولات آن بسیار مؤثر است. زیرا در طول تاریخ، مرگ عامل مرموز و ناشناخته ای برای بشر بوده که تنها راه تجربه و شناخت آن، خواب و خرافه ها، داستانها و افسانه های خودساخته مردمان بوده است.
مهمترین مؤلفه ای که در نوع تدفین نزد ملت ها تأثیر می گذاشت، عقیده به معاد و نگاهی بود که آنان به مرگ داشتند. در جوامع اولیه تصور روح و روان بسیار مبهم و پیچیده است. بشر، نخستین اجداد و اموات خود را می پرستید و این پرستش نیاکان خالی از فکر بقایای روح نبود. ادامه و باقی مانده این اعتقادها، یکی از جریانهایی است که در تدفین های تابوتی دخیل بوده است.
از دوره آغاز شهرنشینی به بعد به خصوص در دوران تاریخی ایران پیش از اسلام، ما شاهد ساخت اولین قبرستان های منظم هستیم که نشانگر وجود سازمانهای اجتماعی در امر تدفین است. در واقع از شروع دوره تاریخی در ایران، تأثیر نفوذ ادیان تک خدایی بر نوع تدفین دیده می شود و مشخص ترین پدیده آن کم شدن اشیاء و آثار تدفین در قبور است که متأسفانه تاکنون تحقیقات جامعی در این خصوص انجام نگرفته است.
گونه شناسی تدفین های پیش از دوره اسلامی، نشان می دهد که روش تدفین معمولاً به دو دسته کلی یعنی بدون تابوت و تابوت دار تقسیم می شود. دسته اول شامل جسدهایی می شوند که یا به پشت و طاقباز خوابانده شده اند و یا به حالت جمع شده و نه الزاماً به صورت جنبی مدفون شده اند. درباره دسته دوم هم باید گفت که تابوت ها سفالی و به شکل یک قایق بوده یا تابوت از چندین خمره سفالین به هم چسبیده تشکیل شده است.
هر چند که برای گفته نویسنده کتاب «ایران، سرزمین جاوید» هیچ سند علمی و باستانی وجود ندارد؛ اما در این که مردگان دوران پیش از تاریخ و دوران باستانی در ایران، چنین به خاک سپرده می شوند؛ شکی نیست.
نوع تدفین در هر سرزمین و در هر دوره تاریخی، همواره نشانگر نوع عقاید، آداب، رسوم، سنت ها و باورهای یک قوم یا مردم یک سرزمین بوده است. در واقع گورهای مکشوفه در سایت های باستانی همواره مانند دایره المعارفی عظیم برای باستان شناسان به شمار می رود که آنان را به کوره راههای متروکه تاریخ راهنمایی می کنند و به سؤالات بی شمار آنان جواب می گویند.
«ایران از نظر تنوع و آثاری که مربوط به تدفین است، موقعیت بسیار ممتازی دارد.»
«رضا چایچی» کارشناس تاریخ و معاون موزه ملی درباره قبور کشف شده در ایران می گوید: «درست است که ایران از نظر تعداد آثار به پای کشوری مثل مصر نمی رسد، ولی از نظر تنوع آثار و اشیاء موقعیت ممتازی دارد.»
وی، اهمیت مطالعه تدفین را در شناسایی اعتقادات و عملکرد جوامع باستانی دانسته و اضافه می کند: مطالعه تدفین در بررسی های مربوط به مردم شناسی و شناخت جوامع ابتدایی و تاریخ تحولات آن بسیار مؤثر است. زیرا در طول تاریخ، مرگ عامل مرموز و ناشناخته ای برای بشر بوده که تنها راه تجربه و شناخت آن، خواب و خرافه ها، داستانها و افسانه های خودساخته مردمان بوده است.
«چایچی» که خود به تازگی کتاب «تدفین تابوتی در ایران باستان» را با کمک «محمدرضا سعیدی هرسینی» منتشر کرده است، درباره این موضوع می گوید: «تمام اعتقادات نسبت به مرگ در یک اصل واحد مشترک هستند و آن، یک نوع معاد پس از حیات جاری است. بنابراین ما با توجه به ویژگی های موجود در فلات ایران و زمینه های جغرافیایی و ارتباط منظم آن با بقیه نقاط، شاهد اعتقادات مختلفی هستیم که آنها در امر معاد مشترک هستند.»
وی، تنها مدارک به دست آمده از جوامع باستانی را آثار و بقایایی می داند که در قبور دیده می شود و می افزاید: «به غیر از این، مطالعه تدفین می تواند کمک شایانی در پیشرفت علم نژادشناسی، شناخت بیماریهای باستان و پیشرفت علوم تکنولوژی تاریخ هنر ایفا کند. به این موارد می توان آگاهی یافتن از نوع رژیم غذایی و نحوه زندگی انسان را نیز اضافه کرد.»
مهمترین مؤلفه ای که در نوع تدفین نزد ملت ها تأثیر می گذاشت، عقیده به معاد و نگاهی بود که آنان به مرگ داشتند. در جوامع اولیه تصور روح و روان بسیار مبهم و پیچیده است. بشر نخستین، اجداد و اموات خود را می پرستید و این پرستش نیاکان خالی از فکر بقایای روح نبود. ادامه و باقی مانده این اعتقادات از جریانهایی است که در تدفین های تابوتی دخیل بوده است.
همانطور که گفته شد پایدارترین و قوی ترین عبادات یا آیین های پرستش نیاکان مربوط به مصریان باستان است. اهرام باقی مانده، گواه این اعتقاد آیینی و دیرینی هستند. در واقع هیچ ملتی در توجه به ساختن مقابر و مومیایی کردن مردگان و ساختن تابوت های نفیس به پای مصریان نمی رسد.
اما چایچی درباره نخستین گونه های تدفین در ایران می گوید: «ساده ترین نوع تدفین در ایران، تدفین گودالی است. یعنی به طور بسیار ابتدایی گودالی کنده و با توجه به فضای گودال، جسد را در درون آن قرار می دادند. این نوع تدفین مربوط به دوران آغاز نوسنگی است، یعنی۶۰۰۰ سال پیش از میلاد است که بقایای آن در تپه های سراب و گوران به دست آمده است.» وی می افزاید: «با کامل شدن استقرار و ساخت اولین روستاها در ایران، تدفین نیز با معماری و ضرورت های آن هماهنگ شد و با مصالح خشتی و گلی، تدفین هایی را ترتیب دادند. نوع بسیار خاصی از این گونه تدفین در تپه حاجی فیروز در پنج هزار سال پیش از میلاد شناسایی شده که به نام تدفین های انباره ای یا صندوقی موسوم است.»
این کارشناس می گوید: «نوع معماری باستان، همواره در یکی از گوشه های اتاق، فضایی را برای نگهداری استخوان های مردگان در نظر می گرفته اند. این استخوانها نیز معمولاً به صورت تدفین ثانوی مورد توجه قرار می گرفته است. تدفینی که جسد حداقل به طور جزیی قبلاً در محوطه دیگری از گوشت و بافت ماهیچه ها پاک شده و فقط اسکلت باقی می ماند. در کنار این محوطه که در اتاق تعبیه شده، اغلب اجاق وجود دارد که نشانگر برافروخته شدن آتش یا اجرای مراسم آیینی بوده است که کیفیت آن تا به حال به طور کامل مورد شناسایی قرار نگرفته است.»
چایچی عقیده دارد که تغییر نحوه معیشت و زندگی بشر بر تغییر نحوه تدفین بی تأثیر نبوده است و ادامه می دهد: «از دوره آغاز شهرنشینی به بعد به خصوص در دوران تاریخی ایران پیش از اسلام، ما شاهد ساخت اولین قبرستان های منظم هستیم که نشانگر وجود سازمانهای اجتماعی در امر تدفین است. در واقع از شروع دوره تاریخی در ایران تأثیر نفوذ ادیان تک خدایی بر نوع تدفین دیده می شود و مشخص ترین پدیده آن کم شدن اشیاء و آثار تدفین در قبور است که متأسفانه تا کنون تحقیقات جامعی در این خصوص انجام نگرفته است.» وی درباره نوع مصالح به کار رفته در نقاط مختلف ایران برای تدفین می گوید: «در مناطق کوهستانی از همان آغاز نوسنگی استفاده از سنگ در پدیده تدفین وجود داشته است که یکی از جالب ترین انواع تدفین مقبره های سنگی و تومولوس در مناطق کوهستانی هستند که با استفاده از تخته سنگ های عظیم ساخته شده اند و نمونه های آن را می توان در کوهستان های طالش مانند آغولر پیدا کرد.» وی اضافه می کرد: «ایرانیان از نظر هنر و صنعت پیشگامان تاریخ بوده اند و بسیاری از آثار بزرگ آنها در تدفین یافت شده است. نمونه آن تابوت های فنری و اشیاء درون آنها است که از نظر صنعت فلزکاری در مرتبه بسیار بالایی قرار دارد.»
به طور کلی مناطقی که در آن آثار بسیار مهمی از تدفین های تاریخی یافت شده اند شامل مناطق آذربایجان، منطقه غرب شامل طاق بستان، کنگاور و سنگ شیر همدان، منطقه جنوب غربی یعنی هفت تپه، دستوا در شوشتر ، شوش، فارس یعنی قبرستان چشمه سار تخت جمشید و نقاط دیگری چون خلیج فارس و جزیره خارک هستند.
چایچی، اشیاء موجود در قبور و تدفین های باستانی را یکی از جالب ترین شاهکارهای هنر ایران می داند که نمونه آن ظروف طلا و جام های نقره و طلای مارلیک است که از منطقه رودبار گیلان به دست آمده است.
گونه شناسی تدفین های پیش از دوره اسلامی نشان می دهد که روش تدفین معمولاً به دو دسته کلی یعنی بدون تابوت و تابوت دار تقسیم می شود. دسته اول شامل جسدهایی می شوند که یا به پشت و طاقباز خوابانده شده اند و یا به حالت جمع شده و نه الزاماً به صورت جنبی مدفون شده اند. در باره دسته دوم هم باید گفت که تابوت ها سفالی و به شکل یک قایق بوده یا تابوت از چندین خمره سفالین به هم چسبیده تشکیل شده است.
اما مهمترین تابوت هایی که از دوران مختلف تاریخی پیش از اسلام به دست آمده، شامل تابوت برنزی ارجان، تابوت برنزی زیویه (لاوک) و تابوت برنزی هخامنشی می شوند.
تابوت برنزی ارجان در پاییز سال ۱۳۶۱ هنگام خاکبرداری برای عملیات سد سازی، روی رودخانه مارون کشف شد که در شمال شهر بهبهان در استان خوزستان واقع شده است. طی تحقیقات به عمل آمده مشخص شد که این آرامگاه متعلق به کیدین هوتران پسر کوروش از پادشاهان محلی دوره ایلام نو است و به اواخر هزاره دوم تا اوایل هزاره قبل از میلاد تعلق دارد.
اما متأسفانه از تابوت برنزی زیویه یا لاوک که متعلق به هزاره اول قبل از میلاد است اطلاعات چندانی در دست نیست، ولی بنابر مدارک موجود، این تابوت در نتیجه کشف گنجینه زیویه در سال ۱۹۴۷ در نزدیکی شهرستان سقز، در جنوب دریاچه ارومیه به دست آمد. یک فرضیه آثار متعلق به این گنجینه متعلق به قبری از یک شاه نیرومند سکایی است.
تابوت برنزی هخامنشی هم طی کاوش های هیأت فرانسوی در شوش به سال ۱۹۰۱ میلادی در قسمت جنوبی بنای آجری متعلق به شوتورک ناهونته، تابوت بزرگی از جنس برنز پیدا کردند که در جهت شمالی- جنوبی قرار گرفته بود. این تابوت را به لحاظ تاریخی به اواخر دوره هخامنشی نسبت داده اند، نکته قابل ذکر این که این تابوت از نظر شکل و فرم حدفاصل بین تابوت های ایلامی و تابوت های پارتی قرار می گیرد. همین امر نشان می دهد که تکامل تابوت در ایران، راه درازی پیموده است. بنابراین انتساب تابوت های وانی پارتی به منطقه غرب و بویژه بین النهرین صحیح به نظر می رسد، هر چند نمی توان منکر تأثیرپذیری هنر تابوت سازی پارتی از فلسطین، مصر و منطقه میان رودان بزرگ، شد.
تابوت هخامنشی که در فوریه ۱۹۰۱ میلادی در آکروپول شوش توسط ژاک و هورگان کشف شد، از جهات متعددی دارای ارزش است. در این تابوت برنزی اسکلتی قرار داشت که قسمت فوقانی آن سراسر با تزیینات طلایی و سنگ های قیمتی پوشیده شده بود. متأسفانه هیچ گونه مدرکی دال بر جنسیت جسد موجود نیست و مورگان از جهت این که استخوانها کوچک بود و هیچ اسلحه ای درون تابوت وجود نداشت، جسد را یک زن می دانست، در حالی که آرین مورخ یونانی گزارش می دهد که جسد کوروش کبیر علاوه بر سلاح، از انواع گردن بندها، دستبندها و آویزهایی از جواهرات و طلا پوشیده شده است. همچنین هرودت از تعداد زیاد تزیینات زرین سربازان خشایار شاه خبر می دهد. بنابراین استفاده از جواهرات در میان مردان و زنان در زمان هخامنشی، هنگام به خاکسپاری معمول بوده است و نحوه انتخاب این اشیاء و پوشاندن مرد با آنها نیز بخشی از مراسم تدفین بوده است.
از جمله اشیاء ارزشمند و بی نظیر این تدفین که از تکنیک ساخت بسیار بالایی برخوردارند، عبارتند از: کاسه نقره، حلقه باز با نقش دو سر شیر از طلا که با لاجورد فیروزه و صدف تزیین شده یک جفت دستبند از طلا، گردنبند با آویزهایی از طلا و لاجورد و صدف و نوعی عقیق، دو گردنبند طلا سنگ های نیمه قیمتی، مهره هایی از جنس آگات، یک جفت گوشواره از جنس طلا، یک جفت دگمه از جنس طلا و ظرف معروف به آلباسترون از جنس مرمر سفید که درون تابوت قرار گرفته اند.
اما چایچی درباره آیین و نحوه تدفین در دوره اسلامی می گوید: «اسلام آیین پرستش نیاکان را محدود کرد و سنت هدایای قبور را به تدریج منسوخ نمود، زیرا اعتقاد اسلام بر این اصل استوار است که هر کس فقط نتیجه اعمال خود را به همراه می برد. در واقع ایران تنها کشوری است که مذاهب باستانی اش نیز تا اندازه ای با مذهب تک خدایی هماهنگ است. یعنی هرگز ایرانی ها به اندازه سایر ملل بت پرست نبوده اند و چند خدایی در ایران هرگز رشد فزاینده ای نداشته است. پس از اسلام نیز سنت گذاشتن هدایا در قبور به شکل بسیار محدودتری ادامه داشته که نشان دهنده تداوم سنت های دوران باستان است. البته این سنت تا جایی اجرا می شده که آسیبی به تفکرات اسلامی وارد نکند.»
وی همچنین معتقد است: «منسوخ شدن رسم گذاشتن هدایا در قبور، باعث رشد اقتصادی در دوره های اسلامی است، چرا که به این ترتیب دیگر سرمایه عظیمی از طلا و نقره و دیگر اشیاء گرانبها مدفون نگشته و در چرخه اقتصادی به گردش در می آید.»
وی می افزاید: «بنابراین مطابق اعتقادات اسلامی که هر کس حاصل ارزش های نیک و بد خویش است و تنها این اعمال نیک است که در جهان آخرت می تواند به او کمک کند، رسم گذاشتن اشیاء قیمتی کم کم منسوخ شد و جای آن را وقف گرفت. تا جایی که «اتیل هاوزن» ، شرق شناس بزرگ انگلیسی می گوید: اگر پس از حمله مغول به ایران که هرج و مرج در ایران فراگیر شد و شیرازه حکومت از هم پاشید و امور اداری بسیاری از کشورهای اسلامی مختل شد، سنت بی نظیر وقف و ساختن کاروانسراها و آب انبارها، شیرازه اقتصاد و امور فرهنگی را در این سرزمین زنده و پابرجا نگاه داشت.»
مردان و زنانی بی نام و نشان، در این خاک خفته اند بی این که هیچ یادگاری از خود بر جای بگذارند، چرا که نه شاهزاده بوده اند و نه امیر و سردار. ولی این خاک از حضور آنان بوده که بر جای مانده است. آنانی که ما روی آرزوهایشان راه می رویم و اگر خوب گوش فرا دهیم، می شنویم تپش های قلبشان را که هنوز نگرانند، نگران سرزمینی که در هر گوشه و کنارش سینه ای پر راز مدفون گشته است.
کارشناسی آثار و اشیاء باستانی
۱- شناخت مکانهای باستانی که ما به این قسمت اصلاً کاری نداریم.
۲- شناخت اجساد که به صورت خلاصه برایتان توضیح دادم.
۳- شناخت سنگ ها که خود به ۳ بخش تقسیم میشود:
۱- سنگهای دوران حجر
۲- سنگهای بعد از دوران حجر
۳- سنگهای میان دوره ای
۴- شناخت سفال ها در دوره پنج هزار ساله
۱- ساده ، قهوایی ، سیاه ، خاکستری
۲- لعاب دار – لعاب بیرونی ، لعاب درونی
۳- نقش دار که به رنگهای مختلف است و هر رنگ متعلق به یک دوران خاص
۵- فلزات که بحث اصلی ما هستند که خود به پنج قسمت تقسیم میشوند.
الف- مس : که از تمام فلزات قدیمی تر است. مس را هم به تنهائی درست
میکردند و هم در فلزات دیگر آلیاژ میکردند
ب - مفرغ : پس از مس مفرغ قدیمی ترین آلیاژ است. مفرغ ساده ساز دارد و نقش دار که بسته به حکومتها فلزات متفاوت میشود و قلم آنها فرق میکند مفرق بیشتر از کلیه فلزات مصرف میشد چون فلزی عادی بود و همه مردم میتوانستن آن را خریداری کنند. چون هم ارزان بود و هم فراوان و به همین دلیل است که در اکثر قبرهای قدیمی فلز مفرغ فراوان یافت میشود.
۳- نقره که خود بر دو قسمت تقسیم میشود.
الف- نقره ساده : که از آن سکه و مجسمه های زیبا میساختند که اکثرآ با عیار بالا از آن استفاده میکردند و اصطلاحآ به آن نقره پنبه ای می گفتند.
ب - نقره طلاشور : که از آن بیشتر ظروف و مجسمه میساختند و به نقره چند خط طلا میزدند (عیار میکردند) که عمر نقره زیاد شود. شما میدانید که نقره وقتی به مدت طولانی بماند به صورت خاک نقره میشود و از بین میرود. نه اینکه ذات نقره از بین برود بلکه اکسید میشود و به صورت خاک نقره باقی میماند ولی نقره هائی که طلا شور میشدند بسیار سالمتر از نقره خالص باقی میماندند و به همین دلیل هست که کاهی اوقات در حفاری ها در خمر ها فقط خاک نقره یافت میشود.
۴- طلا که به ذات خود نه تنها فلزی گرانبهاست که از استقامت بسیار بالائی برخوردار است و به هیچ عنوان از بین نمیرود.
همه میدانیم که وقتی فلزی به مدت طولانی در زیر خاک میماند جرم خاک به روی آن می نشیند که در اصطلاح میگویند پاتین بسته است و کاملاً هم درست است ولی طلا به ذات خود پاک است و به همین دلیل هم هست که طلا وقتی به مدت طولانی در زیر خاک میماند از خاک پاتین نمیبندد و اکثر کسانی که کار تقلبی میسازند در این قسمت کار مشکل دارند که نمیتوانند طلا را پاتین بندی کنند.
این را میگم که بدونید که پاتین طلا از خود طلا است که به صورت ذرات به روی کار مینشیند چون طلا همه چیز را از خود دور میکند بغیر از طلا.
۵- هفت جوش : در زمانهای قدیم اجناسی را که میخواستند محکم درست کنند که از بین نرود و عمری طولانی داشته باشد ، هفت آلیاژ را با هم ترکیب میکردند که درجه ذوب آن بسیار بالا بود که و از نظر سختی به تیتانیوم فعلی معروف میباشد و از فلزات طلا ، نقره ، مس ، روی ، سرب ، آهن ، مسوار تشکیل می شد که قلم زدن هفت جوش بسیار سخت و طاقت فرسا بود و هنر مندان بسیار ماهری میخواست تا بتوانند این آلیاژ را بسازند و قلم بزنند. در مورد هفت جوش باید بگویم که از تمام فلزات سنگین تر است و چون ساخت آن بسیار سخت بود آن را قالب هم می ریختند.
۶- سه جوش : بعد از اینکه سختیهای هفت جوش نمایان شد و برای همه هنرمندان کار با آن مشکل بود آلیاژ سه جوش درست شد که کار با آن بسیار راحت تر از هفت جوش بود. این آلیاژ از ترکیب طلا ، نقره و مس ساخته میشود که قلم خوردن آن خیلی راحت تر از هفت جوش بود ولی باز هم از فلزات دیگر محکمتر و سخت تر است و یکی از دلائلی که نقره را طلا شور میکردند همین سختی آلیاژ هفت جوش و سه جوش بود.
پس توضیحات کلی را دادیم فقط چند تا نکته ریز موند که در زیر براتون میگم.
فلز نقره طلا شور را اکثرآ هنرمندان برای خاندان دربار می ساختند.
طلا کوب با طلا شور فرق میکنه و این دو تا با هم قاطی نشوند.
بعضی از نقره ها را طلا کوب میکردند و بعضی از طلا ها را نقره کوب.
بعضی از مفرغ ها را طلا کوب میکردند.
بعضی از مفرغ ها را نقره کوب میکردند. که این نیز برای شکیل شدن کار بود و اکثرا هنرمندان این کار را برای درباریان انجام میدادند.
بغیر از این چهار عمل بالا ، عملی برای کوبیدن با فلزات دیگر انجام نمیشد
به صورت کلی برای شما در مورد فلزات گفتم و ادامه بحث را در همینجا در مورد کلیه مسائل کارشناسی میراث فرهنگی مینویسم و شما میتوانید در آینده در همینجا مطالب را دنبال کنید.
مقدمه سنگهای قیمتی
سنگهای قیمتی انواع مختلف دارند.
گاهی اوقات بعضی از سنگهای بسیار با ارزش در طبیعت معادل کم ارزش هم دارند و وقتی افراد نا آگاه که در شناخت سنگ تبحری ندارند به آنها نگاه میکنند به اشتباه سنگ کم ارزش را با سنگ قیمتی اشتباه میگیرند.
شیادان و افرادی سود جو از همین مسئله استفاده میکنند و با آن مردم را گول میزنند.
رشته جواهر شناسی شاخه ای مجزا از باستان شناسی میباشد و علم مربوط به خودش را دارد و بنده نیز اطلاعات کاملی از آن ندارم و ممکن است اشتباه کنم.
به هر حال اگه اشتباهی بود یا کم و کاستی داشت به بزرگی خودتون و بی سوادی من ببخشید.
این مطلب را نوشتم تا بتونید سنگهای نزذیک به سنگهای قیمتی را بشناسید و بدونید که چه سنگهائی نزذیک به رنگ و شکل سنگهای قیمتی هست.
جواهرات و سنگها
سنگ تورمالین : سنگی متبلور به رنگهای زرد ، سرخ ، بنفش که معادن آن در برزیل و برمه و آمریکا و سیبری وجود دارد
سنگ دُر دُر بر دو شکل کلی هست. کوهی و بیابانی و بشکل و رنگ بلور میباشد که دارای تللول میباشد و مروارید یکتا در صدف را هم دُر میگویند
سنگ زمرد یکی از اقسام آلومین به رنگ سبز که از سنگهای قدیمی هست و هر چه پر رنگ تر باشد گرانبها تر است
الماس یکی از سنگهای گرانبها که عبارت است از کربن خالص متبلور و در هندوستان ، برزیل ، آفریقا و برخی از کشورهای دیگر بشکل کریستال در کانها پیدا میشود گاهی بی رنگ و گاهی در رنگهای سبز ، سرخ ، آبی ، صورتی ، و سیاه یافت میشود. نوع بی رنگ آن در ردیف سنگهای گرانبها هست و فراوانتر از رنگهای دیگر میباشد ولی کلیه رنگهای آن گرانبها هستند. الماس هر چه درشت تر و پاک تر باشد گرانبها تر است. الماس همه اجسام را مخطط میکند و فقط با گرده های مخصوص خود صیقلی می شود. نوع صنعتی آن در شیشه بری به کار میرود.
یاقوتنوعی سنگ گرانبها هست که از معدن به دست می آید به رنگ سرخ ، زرد ، کبود ، سبز و سفید. نوع سرخ و شفاف آن بعد از الماس از بهترین سنگهای موجود میباشد و هر چه بزرگتر و خوش رنگ تر باشد گرانبها تر است در فارسی قدیم به آن یاکند هم میگفتند یواقیت جمع یاقوت است. رمانی= یاقوت درشت و سرخ رنگ شبیه انار یاقوت خام کنایه از لب معشوق می باشد.
زبرجدیک قسم آلومین رنگین مانند زمرد به رنگ زرد یا سبز که از سنگهای قدیمی است و در جواهر سازی بکار میرود و مشهور ترین آن سبز رنگ است در آمریکا و برزیل و استرالیا و روسیه یافت میشود
لعلیکی از سنگهای قیمتی به رنگ سرخ مانند یاقوت یک قسم آلومین رنگین است و در طبیعت پیدا میشود لعل بدخشان یکی از معروفترین آنها میباشد
کهربا صمغ برخی از درختان نوع سرو و کاج که از منۀ قدیمه تولید و مانند سنگ سفت و سخت شده و به رنگهای مختلف زرد و سرخ و سفید است و بر اثر مالش خاصیت الکتریسیته پیدا میکند و در ۲۷۸ درجه حرارت ذوب میشود و سپس به شکل تیره رنگی میسوزد و در آب و الکل و جوهر سقز حل میشود. یکی از اقسام لینیت زغالی است سخت و براق و به خوبی جلا و صیقل پیدا میکند و در جواهر سازی بکار می رود
عقیق یک قسم کوارنز بی شکل به رنگهای مختلف است. نوع مرغوب آن به رنگ سرخ یا آلبالوئی است و مانند سنگهای قیمتی در زینت بکار میرود نوعی از آن که در یمن به دست می آید و سرخ رنگ است معروف به عقیق یمنی یا یمانی است که بیشتر نگین انگشتر میشود و واحدش عقیقه است
فیروزهیکی از سنگهای قیمتی به رنگهای آبی آسمانی که از معدن استخراج میشود و بیشتر نگین انگشتر از آن به دست می آید و در نیشابور و کرمان و فارس و آذربایجان به دست می آید. بهترین آن از معدنی از نیشابور به دست میآید و آن را فیروزه بواسحاقی میگویند.
یشمسنگی است شبیه عقیق یا زبر جد به رنگهای مختلف کبود ، سبز تیره و رنگ صابونی آن نیز یافت میشود.
لاجورداز سنگهای معدنی به رنگ آسمانی یا آبی پر رنگ که سائئده شده آن در نقاشی به کار میرود و در طب قدیم نیز کار برد داشته است. به عربی به آن لازورد میگویند.
مردار سنگ لیتارژ ، جوهر سرب ، جسمی است به رنگ سرخ یا زرد بیستر از سرب و قلعی گرفته میشود برای ساختن مرهم بکار میرود و به آن سنگ مردار هم گفته میشود.
مرواریدگوهری است سفید و درخشان که در داخل صدف رشد میکند. وقتی ذره شنی بین صدف و جبه او قرار می گیرد جانور کم کم ماده آهکی بدور آن ذره ترشح میکند و رفته رفته مروارید ساخته میشود. درشتی آن به اندازه دانه خنثی شروع میشود و تا اندازه تخم کبوتر آن وجود دارد و در خلیج فارس و اقیانوس هند صید میشود.
خبرگزاری میراث فرهنگی_ گروه میراث فرهنگی_ بنیاد پژوهشی پارسه و پاسارگاد قصد دارد به منظور حفظ نمونهای از سازههای تولید نوشیدنی عهد ساسانی در تنگه بلاغی، مولاژ دقیقی از کاملترین سازه بدستآمده در محوطه شماره ۶۴ تهیه کند.
“حسین عباسیمهر”، مدیر داخلی مجموعه جهانی پاسارگاد دراینباره به میراث خبر گفت: «سازههای تولید نوشیدنی بدست آمده از عهد ساسانی در تنگه بلاغی به علت بودن در زمین و سنگین بودن قابل انتقال نیست و از آنجایی که این سازهها بسیار اهمیت دارند، مولاژی از روی کاملترین سازه بدستآمده تهیه میشود.»
باستانشناسان با مطالعه سازههای بدستآمده در تنگه بلاغی که قدمت آن به دوره ساسانی میرسد دریافتند که از این سازهها برای تولید شراب استفاده میشده است.
عباسیمهر به CHN گفت: «در حال حاضر مشکل بودجه مانع از آن میشود تا بتوانیم این کار را انجام دهیم. از سوی دیگر همچنان به دنبال شخصی هستیم که بتواند به بهترین شکل ممکن مولاژ را تهیه کند.»
این سازهها در محوطه ۶۴ کشف شده است. این محوطه در مجاورت رودخانه واقع و از دو بخش جنوبی و شمالی تشکیل شده است.
سازههای شراب سازی در بخش جنوبی که به رودخانه نزدیکتر است کشف شدهاند و احتمال آنکه با شروع بارندگیهای پاییزی به زیر آب برود زیاد است.
این در حالی است که عباسی مهر از سالم ماندن این سازهها خبر میدهد و میگوید: «این سازهها در ارتفاع بالاتری قرار گرفتهاند و هنوز برای تهیه مولاژی از آنها زمان هست.
سد سیوند اوایل امسال و در پی سفر احمدی نژاد به استان فارس آبگیری خود را آغاز کرد و تا کنون برخی محوطهها از جمله محوطه ۱۳۱ که نزدیک سد بود و قدمت آن به ۷ هزار سال قبل مربوط میشد غرق شده است!!!
همچنین بنیاد پژوهشی پارسه و پاسارگاد در پی اقدامی، برای نخستین بار دو سازه خشتی را که دو کوره پخت سفال مربوط به ۷ هزار سال پیش است در تنگه بلاغی جابجا کرد و به پاسارگاد برد.
تنگه بلاغی در پی سه فصل و حدود سه سال مورد کاوشهای باستانشناسی قرار گرفت.
از جمله این کاوشها تیم مشترک ایران و لهستان به سرپرستی علی اسدی و باربارا کاییم بود که منجر به کشف سازههای شراب سازی عهد ساسانی شد.
نبرد ترموپیل یکی ازنبردهای ایران و یونان است که در سال ۴۸۰ پیش از میلاد در تنگه ترموپیل (Thermopylae)٬ بین سپاهیان لئونیداس (Leonidas)٬ پادشاه اسپارت و سپاهیان خشایارشا در گرفت.
مدارک این جنگ متأسفانه یکطرفهاست زیرا هر چه ما در بارهٔ این جنگ میدانیم مطالبی است که هرودوت تاریخنویس یونانی ذکر کردهاست و در مدارک شرقی کلمهای وجود ندارد و از ارقام و نوشتههای هرودوت نیز برمیآید که او مطالب خود را از یونانیهای دیگر گرفته و متأسفانه چون گفتهٔ طرف مقابل در دست نیست مدارک او همه جا گزافهگویی بلامعارض است.
رویدادهای پیش از نبرد
داریوش کبیر در سالهای پایانی عمر خود به یونان لشکرکشی کرد. در این زمان بخش بزرگی از آسیای کوچک جزو قلمرو ایران بود. با این حال٬ تعدادی از فرمانروایان آن نواحی سر به شورش برداشته بودند. در این شورش٬ شهرهای یونانی-که مشهورترین آنها آتن و اسپارت بودند،دست داشتند. شورشیان بهمراهی یونانیان ساکن آسیای کوچک و آتنیها سارد را در محاصره گرفتند و چون سپاهی در آن نبود تسخیرش کردند. داریوش به یونان لشکرکشی کرد تا به تنبیه شورشیان بپردازد. هنگامی که سپاهیان او به آتن رسیدند٬ مردم آتن به پایداری پرداختند. در این نبرد که به نبرد ماراتن معروف است٬ آتنیها توانستند از سقوط شهرشان جلوگیری کنند. داریوش به سپاهیان دستور داد تا باز گردند. او قصد داشت سال بعد دوباره به یونان لشکرکشی کند اما بعد از مدتی درگذشت.
همزمان با روی کار آمدن خشایارشا٬ پسر و جانشین داریوش٬ خشایارشا تصمیم گرفت نقشهٔ پدر را برای حمله دوباره به یونان عملی سازد.
آغاز نبرد
در سال ۴۸۰ پیش از میلاد ، خشایارشا به یونان لشکر کشید. پس از ورود شاه ایران به نزدیکی ترموپیل٬ شاه چهار روز جنگ را عقب انداخت و روز پنجم مادها و کیسس ها را فرستاد که یونانیها را زنده گرفته نزد او آورند. آنها با حمله خود کاری از پیش نبردند. پس از آن پارسیها را مأمور کرد. آنان که موسوم به جاویدانها بودند نیز نتوانستند کاری از پیش برند چه هم اسپارت ها خوب میجنگیدند و هم محل موافق جنگ نبود. سرانجام یکنفر یونانی ملیانی افی یالت(Ephialte) پسر اوری دم(Eurydeme) بطمع پاداش بزرگ نزد خشایارشا رفت و گفت راهی است که از آن میتوان پیشرفت و به ترموپیل درآمد. خشایارشا با شعف بسیار پیشنهاد افییالت را پذیرفت و هی دارنس مأمور شد تا از آن راه برود چون شب دررسید و چراغها روشن گشت پارسیها حرکت کردند. این کورهراه از رود آسپ شروع میشد و به آلپن (Alpene) شهر اول لکریها میرسید. پارسیها پس از عبور از آسپ در تمام شب در کورهراه حرکت کردند و در طلیعه صبح به قلهٔ کوه رسیدند. در اینجا هزار فوسیدی حفاظت میکرد و چون ایرانیان به آنها رسیدند باران تیر به آنها باریدن گرفت و سرانجام آنها فرار را بر قرار ترجیح دادند. هیدارنس پس از این فتح از قلهٔ کوه سرازیر شد و به مدافعین ترموپیل حمله برد. فرمانده ترموپیل لئونیداس چون دید که سپاهیان او مرگ را رویاروی خود میبینند عدهای (بقول هرودوت «سیصد تن»؟ از اسپارتیها و چهار یا پنج هزار نفر یونانی) را برداشت و به بقیه فرمان داد که بهر کجا میخواهند بروند. باری بقول هرودوت تسپیان ها و اهالی تب با لئونیداس ماندند.
صبح حملهٔ ایرانیان آغاز شد و با وجود مقاومت شدید اسپارتها عاقبت لئونیداس با همه سپاهیان خود کشته شد و از ایران نیز مردان نامی چون دو پسر داریوش ، آبراکوم و هی پرانت بخاک افتاد . گفتنی است به نقل از هردوت که خشایار شاه شجاعت این مردان را ستود و به احترام این کشتگان به شهر اسپارت امان داد. چون لشکر اسپارتی شکست خورد اهالی تب که در جنگ شرکت داشتند دست بسوی ایرانیان درازکردند و گفتند ما مجبور بودیم که چنین بجنگیم. در همین اوان جنگهای دریائی زیاد در ناحیه آرتی میزیوم (Artemisium) واقع شد که سرانجامی جز غرق چند کشتی چیز دیگر نداشت و ضمناً نیز سپاهیان ایران یک یک شهرهای سر راه خود را گشود تا به آتن سرازیر شد. از زمان حرکت خشایارشا از هلس پونت تا ورود او به اتیک (ناحیهای است که آتن در آن قرار دارد) چهار ماه طول کشید و چون خشایارشا به آتن رسید شهر را خالی یافت و فقط عدهای از آتنیها به آکروپولیس پناهنده شده بودند و خزانهداران آن و عدهای از فقرا که نتوانستند از شهر بیرون روند در شهر مانده بودند. اینها به ارگ شهر پناه بردند و آن را با چوبهایی محافظت میکردند. پارسیها برای تسخیر ارگ در تپهای محاذی آنجا گرفتند و از آنجا تیرهای خود را با نخهای کتان میپیچیدند و آتش زده بشهر میانداختند. بدین منوال آتش بشهر روانه میکردند و استحکامات را در مینوردیدند. مردمان آتنی در این موارد چارهای نداشتند جز آنکه با انداختن سنگهای بزرگ خود را از خطر حمله کنندگان محفوظ دارند. باری محاصره بطول انجامید تا اینکه چند نفر از پارسیها از جایی که بواسطهٔ استحکام طبیعی نگهبان نداشت بالا رفته داخل ارگ شدند پارسیها پس از ورود بشهر دروازهها را بازکردند و آتنیها نیز پارهای خود را کشتند و پارهای دیگر به معبد آکروپولیس پناه بردند و سرانجام سپاه ایران آتن را به تصرف درآورد و معبد آکروپولیس در زمان جنگ نابود شد ولی خانههای شهر به دستور خشایارشاه به سربازانش سالم ماند.
در حدود 385 كيلومتري غرب شهر تهران و در دامنه رشته كوههاي مرتفع الوند شهر همدان قراردارد. ارتفاع آن از سطح دريا 1813 متر مي باشد . شهر همدان بين مدار 25-33 درجه و 45-55 دقيقه عرض شمالي و 47-49 درجه و 34-36 دقيقه طول شرقي نصف النهارگرينويچ واقع است ارتفاع بلندترين قله آن موسوم به الوندكه در18كيلومتري جنوب شهر همدان مي باشدداراي 3874 متراست و رودخانه مهمي مثل خاكسور، قره چاي ، همه كسي و سيمينه رود از دامنه اين كوهستان جاريست .
تپه هگمتانه به صورت بيضي شكل در مركز شهر همدان ديده مي شود . خيابان اكباتان كه از ميدان امام آغازمي شود تپه را در جهت شمال – جنوب به دو قسمت شرقي و غربي تقسيم مي كند . و پس از رسيدن به ميدان هفت تير به طرف غرب بلوار علويان كشيده شده كه تا ميدان عين القضاه ادامه يافته و مجددا" تپه را به دو قسمت شمالي ، جنوبي تقسيم مي كند . از خيابان شهداء ( شورين سابق ) در منطقه جنوب شرقي تپه هگمتانه اخيرا" بلواري بنام هگمتانه كشيده شده كه اين بلوار دامنه شرقي تپه هگمتانه را به طرف شمال تا ميدان هگمتانه دور زده و از آنجا به بلوار علويان به صورت يك بلوار كمربندي متصل مي شود و قراراست اين بلوار محوطه جنوب غربي تپه هگمتانه را دور زده و از آنجا به خيابان اكباتان متصل شود .
هر چند محدوده فعلي تپه هگمتانه حدود 25 هكتار مي باشد ولي بنظر مي رسد كه هنوز بقاياي بيشتري از تپه باستاني هگمتانه در زير شهر جديد همدان مدفون باشد .
ارزش و اهميت تپه هگمتانه از آنجا ناشي مي شود كه احتمال وجود شهر گمشده باستاني (( هگمتانه ) ) يا (( اكباتانا )) مركز حكومت كشور ماد در درون آن مي رود . قوم ماد كه از حدود اواسط قرن 8 قبل از ميلاد قدرت سياسي را در محدوده غربي ايران به دست گرفته بود بنا به روايت تاريخ تا روي كار آمدن سلسه هخامنشيان در حدود 520 قبل از ميلاد بر سر قدرت باقي مي ماند . در طول اين مدت كه دو قرن طول مي كشد پادشاهي چون دياكو ( 675-728 قبل از ميلاد ) ، فري ورنيش ( 653-675 قبل از ميلاد ) ، كياكسار ( 585-625 ق. م ) و ازدهاك ( 550 – 585 قبل از ميلاد ) در اين منطقه حكومت كردند .
معروفترين و مهمترين پادشاه مادها كياكسار بود كه با كمك بابليها توانست بر پادشاه آشور (( سين شاريشكون – ساراك )) غلبه نموده و بعد از تصرف نينوا دولت آشور را كه در آن زمان بزرگترين قدرت منطقه محسوب مي شد منقرض نمايد .
برطبق روايت هرودوت هاكيناوناسي مورخ يوناني ، بينانگذار سلسه ماد ، (( دياكو )) بوده و بنا به دستور وي شهر (( هگمتانه )) ( بمعني محل تجمع ) احداث و به صورت پايتخت كشور ماد در آمد. اين شهر داراي عظمت و شكوه فراوان بوده و نه تنها در دوره ماد بلكه در دوره هخامنشيان نيز به عنوان پايتخت ، آن هم پايتخت تابستاني ، بعد از شهرهاي شوش و تخت جمشيد انتخاب شد .
اسكندر مقدوني بعد از تصرف شهرهاي اخير الذكر شهر هگمتانه را نيز به تصرف خود درآورد گويا در هنگام حضور وي در پايتخت مادها و هخامنشيان يكي از سرداران معروف وي به نام هفايستيون فوت می کند.
وي نيز دستور مي دهد تا آرامگاه مجللي براي وي بسازند . هر چند تا كنون آرامگاه وي در همدان كشف نشده ولي وجود يك شير سنگي در ميدان سنگ شير همدان نشانگر استفاده از اين نوع مجسمه ها در مدخل آرامگاه سردار يوناني اسكندر مي باشد .
شهر هگمتانه نه تنها در ادوار ماد و هخامنشي و سلوكي مورد توجه خاص بوده بلكه در دوره هاي ديگر تاريخي ( پارتي ، ساساني ) و نيز در ادوار اسلامي بنا به نوشته هاي مورخين بيگانه و اسلامي به عنوان يكي از شهر هاي مهم ايران مطرح بوده است .
تعدادی از اشیاء کشف شده در شهر هگمتانه
سر گاو سفالی (هخامنشی) ظروف شیشه ای (پارتی)
پیه سوز با لعاب (ساسانی) مهر سنگی (ماد)
اسکلت (هزاره دوم قبل از میلاد) کاسه سفالی (اسلامی)
کتیبه با خط پهلوی(اشکانی) سنگ قبر با خط کوفی(سلجوقی)
پیش از ورود آریاییان به ایران و مازندران مردم بومی این منطقه از راه شکار و گله داری امرار معاش می کردند . مطالعات باستان شناسی در غارهای کمر بند و هوتر بهشهر حضور انسان در مازندران را به حدود ۹۵۰۰ پیش از میلاد می رساند. آریایی نژادان مهاجرت خود را از سرزمین های شمالی شرقی و مرزهای کنونی ایران در حدود هزاره سوم پیش از میلاد آغاز کردند با بومیان در آمیختند یا بر آنان فائق آمدند.مازندران کنونی بخشی از سرزمین گسترده تری است که در متون تاریخ از آن با نام« فرشوارگر» و « پتیسخوارگر» یاد کرده اند. محققان ، مازندران و گیلان را به سبب هم جواری و نیز به سبب اوضاع طبیعی و جغرافیایی مشابه، عموما” با هم می برند. و همه مناطقی که در جنونب دریای مازندران و میان آذربایجان و خراسان قرار دارند را یک ناحیه می دانند. از این حدود در زمان هخامنشیان در کتیبه بیستون نام پتشواریش ضبط شده است. طبری ها و مردها تیره های ساکن این ناحیه همواره به عنوان بهترین تیراندازان، کمان داران، فلاخن اندازان، شمشیر زنان، و زوبین اندازان در جنگ های شاهان هخامنشی با دولت های دیگر معرفی می شوند.
طبری ها و مردها در جنگ داریوش سوم با اسکندر مقدونی در « گوگمل » حضور چشمگیری داشتند و مسئول نگاهبانی شاهنشاه و خاندان او بودند اسکندر فاتح ایران نتوانست از طریق جنگ طبرستان را تسخیر کند.طبرستان به علت وضعیت خاص اقلیمی از ایام باستان جایگاه و پایگاه اقوام خاندان های حاکم بود. نخستین کسی که در نوشته های مورخان به عنوان حاکم شهرستان طبرستان از او یاد شده اتوفرادات یا فرهاد پارتی است. طبرستان به علت نزدیکی با سرزمین و دولت پارت تا انقراض اشکانیان عملا” زیر استیلای دولت اشکانی قرار داشت. در زمان دولت ساسانی نیز شاهنشاهی این ناحیه به فرمان یک شاه بود. چنانچه وقتی اردشیر بابکان به تخت نشست اداره این قسمت از ایران به دست « گشنسف شاه » یا « جسنسف شاه » بود.
واژه مازندران که از نظر جغرافیایی بخش بزرگی از طبرستان بوده است، در حوالی سده هفتم ه .ق جانشین نام طبرستان شد.
عده ای از مورخان و نویسندگان، ریشه واژه مازندران را از کلمه “ماز” به معنی “دژ” می دانند. در تاریخ آمده که مردم به فرمان “مازیار پسر قارن” سردار معروف طبرستان، برای جلوگیری از نفوذ اعراب در نقاط حساس این منطقه به احداث دژ پرداختند و مازندران را به صورت “ماز” + “اندرآن” به معنی “دژ در آن” می شناختند. حجازی کناری می نویسد: بعید نیست که مازندران، محل سکونت آریایی های مهاجر، نام خود را از خدای خود “ایندر” گرفته باشد. در این صورت مازندران از دو جزء “ماز” و “ایندر” تشکیل می شود. “ماز” به صورتهای مز، لها، مهی و مزی به معنی بزرگ، و ایندر (Indar)، نیز نام خدای آنان بود. مجموع این دو جزء “خدای بزرگ” و در تلفظ مازاندران یا مازندران “سرزمین خدایان” یا “سرزمین خدا” را افاده می کند.
برخی نیز نام مازندران را به شکل ماز + اندر + آن میدانند. ماز در زبان مازندرانی به زنبور عسل گفته میشود و کسانی که این ریشه یابی را پذیرفتهاند معنای مازندران را “جایی که زنبور عسل در آن هست” میدانند.
سلسله های مشهوری که اغلب همزمان سرزمین مازندران را در دوره اسلامی در اختیار داشتند با ذکر شاهان افراد شاخص و زمان حکومتشان عبارتند از :
۱- آل قارن از سال ۵۰ قبل از هجرت تا سال ۲۲۴ ه .ق. محدوده حکومت این سلسله اغلب جبال مازندران بود و افراد شاخص آن عبارتند از : قارن پسر سوخرا، و نداد هرمز پسر سوخرا، مازیار پسر قارن.
۲-سلسله آل گاوباره از سال ۴۰ تا ۱۴۴ ه.ق. شاهان این سلسه اغلب در دشت مازندران و گرگانحاکم بودند افراد مشهور آن عبارتند از : دابویه پسر گاوباره، سارویه پسر فرخان بزرگ، اسپهبد خورشید پسر دازمهر( توضیح اینکه نام قدیم شهر ساری ، همان سارویه بوده که به فرمان فرخان بزرگ نام نهاده شد )
۳-شعبه دیگری از سلسله آل گاوباره با نام پادوسپانان که قلمرو حکومتشان غرب مازندران و رویان ، نور، کجور، و لاریجان بود، از سال ۴۰ تا ۱۰۰۲ ه.ق ( عهد شاه عباس کبیر صفوی ، نزدیک به یکهزار سال ) پادشاهان مشهور این سلسله پادوسپان اول پسر گاوباره، شهریار ابن پادوسپان، ملک بهمن پسر کیومرث بودند.
۴-پادشاهان باوند اسپهبدان از ۴۵ تا ۳۹۷ ه.ق. باوندیان به سبب حکومت در جبال مازندران یعنی قسمت های سوارکوه و دودانگه کنونی ساری ( فریم) ملک جبال خوانده می شدند. مشهور ترین ملوک این سلسله «باو» نوه « کیوس» برادر انوشیروان ساسانی ، اسپهید شروین پسر سرخاب شهریار پسر شروین بودند.
۵-آل و شمگیر یا ال زیار از سال۳۱۶ تا ۴۷۰ ه.ق. محدوده حکومت این سلسله شرق مازندران بود و شاهان مشهور آن مرداویج پسر زیار، قابوس ابن وشمگیر شمس المعالی، گیلانشاه پسر کیکاوس بودند.
۶-مرحله دوم حکومت باوندیان موسوم به اسپهبدان باوند از ۴۶۶ تا ۶۰۶ ه.ق. این سلسله بعد از تسلط بر آل زیار سرزمین طبرستان را متصرف شد. پادشاهان معروف آن اسپهبد حسام الدوله شهریار پسر قارن، شاه غازی رستم پسر الوله بودند.
۷-باوندیه معروف به کینخواریه ( دوره سوم سلاطین آل باوند) از سال ۶۴۷ تا ۷۵۰ ه.ق. حکام این سلسله بر نواحی آمل فرمانروایی داشتند و شاخص ترین آنها عبارتند از حسام الدوله اردشیر ابوالملوک، تاج الدوله یزدجرد.
۸-نمایندگان خلفا از سال ۱۴۴ تا ۱۶۹ ه.ق. اعراب مداوم و بالا ستقلال نتوانستند به سراسر مازندران و طبرستان دست یابند و حکومتشان در مدت ۲۵ سال همواره با تعرضات و جنگ سلاطین محلی مواجه بود. از این رو ناگزیر به ساختن پادگان های نظامی در دشت مازندران پرداختند . شاخص ترین این گروه از نمایندگان خلفا ابوالخصیب مرزوق سندی بود که ساری به دست اوگشوده شد.۹-سادات حسنی و حسینی و مرعشیان بر خلاف نمایندگان خلفا می خواستند مازندران را به قدرت شمشیر خویش بگشایند از راه تبلیغ دین و مذاهب تشیع توانستند در بین طبقات مردم این سامان رسوخی عاطفی داشته باشند. تا اینکه پس از استقرار پایه های قدرت اقدام به خروج کردند و حدود ۷۵۰ سال در نواحی مختلف آمل، ساری، و جبال تسلط یافتند و فرمانروایان دودمان های محلی نیز به سبب علایق مذهبی وجود و تظاهر آنها را تحمل می کردند مشهورترین این سلسله از سادات مازندران عبارتند از حسن بنی زید ( داعی کبیر) ناصر کبیر ( ناصر الحق ) میر قوام الدین مرعشی ، سادات مرتضایی درهزار جریب.
۱۱-از دوره صفویه به بعد زمان حکومت ملوک الطوایفی در مازندران به سرآمد و این سرزمین رسما” تابع حکومت مرکزی ایران شد. شاهان سلسله های صفوی افشاری، زندی و قاجاری مازندران را به عنوان ایالتی از ایلات ایران در اختیار داشتند. |